×

جستجو

پرسش‌هایی در باب «چیستی و کاربرد تاریخ معماری»

۱. آیا باید از تاریخ معماری توقع کاربردی داشت؟ بسیاری هدف تاریخ را افزایش معرفت درونی و امری ذهنی می‌دانند. در این صورت ترکیب لفظ تاریخ با معماری که فرآیندی عملی و عینی است، چه معنایی دارد؟

در باور من تاریخ معماری کاربردی است و شاید از هر نوع تاریخ دیگری هم کاربردش بیشتر باشد. به طورکلی مورخ محققی است که زمینۀ کارش گذشته است. او بی‌گمان برای یافتن پاسخ سوالات امروزی خود به سراغ تاریخ می‌رود و سوابق موضوعی را که مدنظر دارد در گذشته جستجو می‌کند و از آن درسی برای حل مشکل امروز می‌گیرد. او برای لذت یا نوستالژی به مطالعۀ گذشته نمی‌پردازد، هرچند ممکن است از این مکاشفه لذت هم ببرد، اما جستجویش هدفمند است.
    برای او مطالعۀ گذشته کلاس درس مغتنمی است که در آن افکار خود را در مقایسه با اندیشه‌‌های دیگران می‌سنجد، به عواقب هر عملی واقف می‌شود، به جوانب نادیده اندیشه‌اش آگاهی می‌یابد و به این ترتیب به افکارش جامعیت می‌بخشد. از تکرار اشتباهات گذشته دوری می‌کند و تجربیات گذشتگان را تکیه‌گاه محکمی برای اندیشه‌های خود قرار می‌دهد. البته در این میان تفاوت و تمایز دوران‌های مختلف را با هم از یاد نمی‌برد. تاریخ معماری هم جز این نیست، البته با تفاوت‌هایی که توضیح خواهم داد.

۲. آیا هدف تاریخ معماری با تاریخ مقولات دیگری چون فلسفه و دین و موسیقی تفاوت دارد؟ آیا همان هدفی که برای تاریخ معماری متصور است می‌توان از تاریخ نقاشی یا تاریخ علم انتظار داشت؟

اگر چناچه گفتیم تاریخ را به معنای ورز دادن و چکش‌کاری اندیشه‌های امروز بدانیم که می‌توان به مدد آن افکار امروزی را محک زد و چشم انداز روشنی برای آینده ساخت، هدفِ تاریخِ مقولاتِ مختلف روشن می‌شود. البته بین آنها اختلافات مهمی هم هست.

    معمولاً در تاریخ‌ نگاری یک موضوع، نحوۀ تطور افکار و سیر آن، رویدادهای مهم، حرکت‌ها، ایستادن‌ها و علل و عوامل آنها، نقاط اوج و حضیض، سنجش موانع و امکانات، معرفی افراد و وقایع تاثیرگذار و بسیاری مطالب دیگر در گذشته آن موضوع بررسی می‌شود. در این‌حال تاریخ هر موضوع، در واقع "گزارشی" است از سرگذشت آن مقوله و از چگونگی‌ها و چرایی‌های آن سرگذشت. اما هنگامی‌که به تاریخ هنر می‌‌‌رسیم، که من معماری را جزئی یا شاخه‌ای از آن می‌دانم، موضوع ابعاد دیگری پیدا می‌کند و به گمان من کارآیی تاریخ بسیار بیشتر می‌شود.

    تاریخ هنر، موضوع پیچیده‌تری است. هنر بستر مطالعۀ صریحی نیست. زبان هنر، زبانی دیگر است، زبان بی‌زبانی. بیانش "آنی" است که بدون هیچ واسطه‌ای به مخاطب خود القا می‌کند. آنچه مخاطب در مواجهه با اثر هنری در می‌یابد به صورت دیگری قابل بیان نیست و به کلام در نمی‌آید. کلمات حداکثر می‌‌توانند اشاراتی به آن"حال" داشته باشند. قرن‌هاست که مونالیزا به بینندگانش لبخند می‌زند و آنها "حالی" را در این لبخند می‌یابند که از گفتنش عاجزند. نزدیک هزار و پانصد سال است که هرکس زیر گنبد عظیم ایاصوفیه می‌ایستد به "حیرتی" دچار می‌شود که قابل انتقال به غیر نیست. توصیف آن "حیرت" با ذکر طول و عرض و ارتفاع گنبد خیال خامی بیش نیست.

    اثر هنری مخاطب را در موقعیتی ویژه یا موقعیتی دراماتیک (به قول مهندس بهشتی) قرار می‌‌‌دهد. بیان خاص اثر هنری باید به چشم دل خوانده شود. به گفتۀ مولانا باید گوش‌ها چشم شود تا آن حال به دیده آید. در واقع تاریخ هنر تاریخ آن"حال"ها و تحولات آن در دوران‌های مختلف است. به این ترتیب هرچند دریافت آن" حال" جز در مواجهه با اثر هنری میسر نمی‌شود تاریخ هنر باید بکوشد با تدارکاتی که می‌کند مخاطبش را به همان سو بکشاند و او را حتی‌المقدور و به هر تدبیر متوجه آن موقعیت دراماتیک یا "متن نمایش" کند و به حد" گزارشی" از واقعه، چنان‌که در تاریخ مقولات دیگر معمول است، اکتفا نکند. اکتفاکردن به محدودۀ عقلی در تاریخ هنر، امری که در اغلب تاریخ‌نامه‌های هنر دیده می‌شود بی‌توجهی به ذات و ماهیت هنر و ترسیم چهره‌ای خشک و کسالت‌آور از هنرست که به تنهایی کارآیی چندانی ندارد.

۳. آیا ارزش تاریخ معماری بیش از همه به تأثیر آن در عمل معماری و پای میز طراحی وابسته است؟ در این صورت، آیا می‌‌توان از تاریخ معماری سایر ملل و فرهنگ‌ها هم استفادۀ طراحانه کرد؟

فکر می‌کنم تا همین جا روشن شده است که در نگاه من، تاریخ معماری، تاریخ تجربیات فضاسازی و تحولات آن است. البته برای پیشبرد این بحث محوری، اطلاعات و مطالعاتی حاشیه‌ای دربارۀ شرایط و زمینه‌های پدیداری آثار را نیز، اگر ذهن محقق را بیش از اندازه اشغال نکنند و جانشین متن نشوند، لازم می‌دانم.

    اگر چنین به تاریخ معماری بنگریم قطعاً آن را رکن رکینی در آموزش معماری و تکیه‌گاه مهمی در پای میز طراحی معماران خواهیم دانست. اما از آنجا که معماری پدیده‌ای فرهنگی است، تاریخ معماری شواهدی حیّ و حاضر از حال و روز مردمان، علم و فن ایشان و خصوصیات زندگی و باورهایشان را نیز از هزاران سال پیش تا امروز عرضه می‌دارد.

    پس آموزه­های تاریخ معماری می‌‌تواند به آنچه در طراحی به‌ کار معماران می‌آید و هدف اصلی تاریخ معماری است خلاصه نشود بلکه اسباب نوعی آشنایی و نزدیکی با چندوچون زندگی گذشتگان و به عبارت دیگر فرهنگ یک قوم را فراهم کند. بدینگونه همچنان که مورخ معماری در مطالعاتش محتاج پژوهش پژوهشگرانی است که به جنبه‌های گوناگون کمی و کیفی زندگی مردم در ادوار گذشته می‌پردازند، محققین سایر رشته‌های تاریخی نیز می‌‌توانند از شواهد و دستاوردهای تاریخ معماری بهره مند شوند و می‌شوند.

    این پیوند و نیاز متقابل تاریخ معماری با سایر رشته‌های تاریخ و فرهنگ باعث شده برخی دست اندرکاران تاریخ معماری با سوءتفاهمی در تفکیک رشته‌ها، مطالعه در هر رشته تاریخ و فرهنگ را عین تاریخ معماری بینگارند. با این سوءتفاهم دامنۀ تاریخ معماری در ذهن ایشان بسیار گسترش یافته و سبب شده گاهی مورخان معماری را در کسوتی ببینیم که بر قامت ایشان دوخته نیست. البته این را هم بگویم که تاریخ معماری و رشته‌های فرهنگی به لحاظ پیوندهایی که بینشان هست مرز ظریفی دارند که حفظ آن اغلب کاری دشوارست و درغلطیدن از یکسوی آن به سوی دیگر سهل.

    بخش دوم سؤال به موضوع مهم دیگری بازمی‌گردد که تفاوت تاریخ معماری در فرهنگ خودی و سایر فرهنگ‌هاست. آنچه تاکنون دربارۀ تاریخ معماری گفتیم صورتی عام و کلی از تاریخ معماری را مدنظر داشت. بدیهی است که تاریخ معماری هر فرهنگ برای معماران اهل آن فرهنگ کاراتر و پراهمیت‌تر است. آشنایی و تکیه بر تاریخ معماری خودی به آثار طراحان شخصیتی مستقل و معتبر می‌بخشد که ریشه در اعماق فرهنگشان دارد و از آن سیراب می‌شود.

    اما چنانکه اشاره کردیم تجربیات فضاسازی معماری فرهنگ نمی‌شناسد. همۀ این تجربیات برای همۀ معماران متعلق به همۀ فرهنگها آموزنده و کارساز است. البته میزان و عمق ادراک و استفاده از این آموزه‌ها با نزدیکی به فهم خصوصیات فرهنگی و درک بهتر خیال و فضای مطلوب در هر فرهنگ بیشتر می‌شود و با دوری از آن کمتر. و این نکته ارزش و اهمیت تاریخ معماری خودی را نسبت به تاریخ معماری‌های دیگر بهتر می‌نمایاند.

۴. تاریخ معماری تا چه حد به معمار در خلق اثر معماری کمک می‌کند؟ آیا معماران نیازی به شناخت تاریخ معماری دارند؟

برای پاسخ روشن‌تر باید قدری مسئله را باز کنیم. معماران در خلق اثر، فضای مطلوبی را می‌جویند که در جان و ضمیر خود آن را دریافته‌اند. ایشان تلاش می‌کنند تا به آن دریافت درونی خود یا "خیال" صورتی مادی ببخشند و آن را در اختیار دیگران بگذارند. با این وصف، اثر معماری مانند هر اثر هنری دیگر، حاصل جمع عوامل محیطی موثر بر آن نیست بلکه ورای آنست.

    البته معماران نمی‌‌توانند عوامل محیطی و شرایطی که اثر در آن پدید می‌آید همچون اقلیم، مشخصات بستر طرح و پیرامونش، فناوری‌های ساختمانی موجود، مصالح در دسترس و مختصات آنها و... و یا خواسته‌های کارفرما، محدودیت‌های اقتصادی، ضروریات اجتماعی، قوانین و مقررات و ... را به عنوان واقعیات اثرگذار بر طرح نادیده بگیرند. در بسیاری مواقع این عوامل، همه یا برخی، با فضای مطلوبی که طراح به دنبال آنست، همخوانی ندارند و این معمار است که باید تک‌تک آنها را به درستی بشناسد؛ همخوانی یا عدم همخوانی آنها را با آنچه در درون یافته بسنجد و با تیزهوشی و ابتکار و ابداع بین آنها و خیال خود تعامل و تفاهمی پدید آورد، تعاملی که در نهایت طرح او را روایتی صادق از فضای مطلوبش بگرداند. اینجاست که تاریخ معماری می‌‌تواند راهنمای خوبی برای او باشد.

   اما کار او با جستجوی راه‌های تعامل با واقعیات بیرونی و تلاش در جهت تفوق بخشیدن به خیال خاتمه نمی‌یابد. او در عین حال باید صورتی مادی از فضای مطلوب خود فراهم آورد یا به عبارت بهتر بیآفریند، امری که جز در سایۀ توان و قابلیت‌های طراحی و فضاسازی ممکن نیست. او برای این مهم باید ذهنی عجین با فضای معماری داشته باشد، هر جزء را در کلی ببیند و از تأثیر و تأثر این جزء و کل بر یکدیگر آگاه باشد. درون و بیرون طرح را با هم تصور کند و هماهنگ سازد و ... و عواقب همۀ تصمیماتش را به درستی پیش‌بینی کند.

    همچنین او باید بر مقولات مؤثر در ساخت فضا تسلط داشته باشد و تأثیر هریک را در کیفیات فضا به تجربه دیده باشد. مثلاً کارکرد و سازه را درنظر گیرد؛ با تأثیر عمیق شکل، اندازه و تناسب بر فضا آشنا باشد، خصوصیات مصالح و بافت‌های گوناگون را از جهات مختلف در ذهن داشته باشد و اثر هریک و ترکیبات آنها را در فضا دریافته باشد. با نقش آفرینی رنگ و نور در فضاسازی آشنا باشد و کیفیاتی را که تنها به وسیلۀ آنها در فضا پدید می آید شناخته باشد و ... .

    او در عین حال برای آفریدن فضای مورد نظرش باید بر مسیر خلاقۀ طرح فضا نیز اشراف داشته باشد؛ بتواند در هر مرحلۀ طراحی، طرح را بخواند و تصوری از محصول نهایی کارش داشته باشد. همینطور باید با اتکا به تجربیات و آموخته‌هایش در طراحی جسور، قدرتمند و دوراندیش ظاهر شود و آگاهانه از بعضی انتخاب‌ها اجتناب کند و به بعضی خطرات تن دهد. تنها در سایۀ این گونه مهارت‌ها و توانایی‌هاست که او می‌‌تواند عناصر متفرق گوناگون را به وحدتی دلخواه برساند. البته در این‌جا باید یادآور شد که هرچند آن فضای مطلوب خیالی هیچگاه به تمام و کمال در قالب ماده نمی­گنجد اما به هرحال معماری آگاه و توانا و باتجربه و خلاق قطعاً در این کار موفق‌تر خواهد بود.

    بدینگونه باید گفت که با دریافتن خیال که صورتی مجمل و مبهم از فضای مطلوب و جوهره طرح فضاست، طراحی آغاز می‌شود و پیشبرد و به ثمر رساندن موفقیت‌آمیز آن در گرو توانایی و احاطه بر موضوع است که جز با ممارست و تجربه فضا و فضاسازی و دیدن و هضم کردن، اندیشیدن در کم وکیف آن و چون و چرا کردن در دستاوردهای آن حاصل نمی‌‌‌‌آید. و اینها نیز همه آموزه های تاریخ معماری می‌‌تواند باشد.

    در اینجا باید توجه کرد که با تکمیل طرحْ اثر معماری محقق نمی‌شود. تحقق آن امری پرهزینه و زمان‌بر است. سرمایۀ فراوان و متخصصین و استادکاران گوناگون می‌طلبد که همه گرد هم آیند و زمانی طولانی را صرف کنند تا اثر معمار ساخته شود. آنچه بدین گونه حاصل می‌شود نیز البته برگشت‌ناپذیر است و تغییر و اصلاح آن اگر غیرممکن نباشد به سختی تمام میسر می‌شود، امری که کار معماران را بسیار خطیر و پرواهمه می‌کند. درست همینجاست که معماری از هنرهای دیگر متمایز می‌شود. یک موسیقیدان همزمان خلق اثر، اگر نه با صورت کامل اثر، با خلاصه‌ای از عین اثر هنری خود روبه‌روست و به آسانی قادرست هر تغییری در آن بدهد. یک خوشنویس یا نقاش نیز براحتی با اثر خود مواجه می‌شود و می‌‌تواند آنچه را نمی پسندد به آسودگی تغییر دهد یا حذف کند یا حتی کل اثر را معدوم نماید. اما معماران از هیچکدام این موهبت‌ها برخوردار نیستند.

    چنانکه گفتیم، اثر معماری گران‌قیمت و دیریاب است و راهی برای تصحیح اشتباهات یا تغییر انتخاب‌ها در آن وجود ندارد. به این ترتیب تجربه فضا و فضاسازی و مشاهده آنچه خود آفریده‌اند برای معماران بسیار دور از دسترس است و تنها پس از ساخت کامل اثر ممکن می‌شود، درحالی‌که در همه مراحل کار به آن نیاز مبرم دارند. اینجاست که تاریخ معماری به مثابه استادی سردوگرم چشیده و پرتجربه و رفیقی شفیق از راه می‌‌‌رسد و با دراختیار گذاشتن تجربیات بی انتهایش دست معماران را می‌گیرد، راههای درست را نشانشان می‌‌‌دهد و از مهلکه‌ها برحذرشان می‌دارد.

    خلاصه اینکه تاریخ معماری که حاصل تجربیات نسل‌های متعدد و متنوع بسیار معماران را در خود دارد می‌‌تواند در همۀ مراحل طراحی راهنمایی وثیق برای معمار طراح باشد؛ خیال مجمل و مبهم او را آشکارتر کرده و توسعه دهد؛ در چگونگی صورت بخشیدن به آن یاری رساند؛ راه‌های مواجه با واقعیات بیرونی را به او بیاموزد؛ حساسیت نسبت به فضا و درک آن را افزایش دهد؛ عوامل برسازنده فضا و میزان تأثیر هرکدام آنها را به او آموزش دهد؛ به او شهامت و تهور در طراحی و چشمی آینده‌بین ببخشد و معیارهایی آزموده و محک خورده برای انتخاب‌ها و انصراف‌هاى او فراهم آورد.

۵. رابطۀ تاریخ و تئوری معماری از نظر شما چگونه است؟ آیا می‌‌توان از دل تاریخ معماری به تئوری معماری دست یافت؟

تاریخ استوار بر تئوری است. از دیدگاه من، تئوری مانند دریچه‌ای است که مورخ از آن به گذشته می‌نگرد. دریچه‌ای که چشم انداز او، جهت دید و چگونگی نگاهش را مشخص می‌کند و تاریخ محصول نگاه از آن دریچه است. همه بایدها و نبایدها، راه و روش‌ها، جهت‌ها، اهم و فی الاهم‌‌ها را در مطالعه، تئوری معلوم می‌کند. ارزش و اهمیت عوامل و عناصری که در مطالعه دخیل‌اند و نوع و اولویت‌بندی آنها را تئوری تعیین می‌کند. تئوری مبنای تصمیم‌ها و تکیه‌گاه نتیجه‌گیری‌هاست. به عبارت دیگر تئوری اصل و اساس نگاه مورخان را شکل می‌‌‌دهد، همانند خیال که اصل و اساس طرح طراحان از آنست.

    با تئوری‌های مختلف از مطالعه موضوعی واحد، نتایج گوناگون حاصل می‌شود و موضوعات مختلف را تئوری واحد ممکن است بر یک نهج براند. اگر تاریخ یا تاریخ معماری به یک موضوع و زمینه خاص اشاره دارد، تئوری مجرد و انتزاعی است و اگر تاریخ به زمان و مکان مشخصی می‌پردازد، تئوری بی زمان و مکان است. به این ترتیب تئوری این امکان و قابلیت را به مورخ می‌‌‌دهد که ورای زمان و مکان بایستد، آینده را پیش‌بینی کند و نادانسته‌ها را تخمین بزند. در عین حال تئوری مقوم مطالعه تاریخی و نظم دهنده و انسجام بخش آن است.

    بدین گونه تاریخْ بی تئوری شکل نمی‌گیرد و به ثمر نمی‌نشیند. همۀ تاریخ‌ها و تاریخ معماری‌ها بر تئوری استوارند، چه آن را به روشنی بیان کنند و چه در ناخودآگاه آن را لحاظ کرده باشند. و بدیهی است که هرچه تئوری پخته‌تر و یکپارچه‌تر باشد مطالعۀ تاریخی یا تاریخ معماری متکی بر آن بهنجارتر و قاعده‌مندتر خواهد بود. در مقابل هرچند تئوری موکول به تاریخ نیست، اما بدون وجود موضوع تاریخی، و در اینجا تاریخ معماری، به کار نمی‌‌‌‌آید. صحت و سقم تئوری بى زمان و مكان تنها در انطباق یا عدم انطباق با مباحث و آثارتاریخی زمان و مکان‌مند و تفسیر و توضیح آنها شناخته می‌شود. به این ترتیب تاریخ بوتۀ آزمایش تئوری است و بدون این آزمون، تئوری اعتبار و اهمیت و معنا ندارد.

    در پاسخ به اینکه آیا می‌‌توان از دل تاریخ معماری به تئوری معماری دست یافت، باید بگویم که مطابق آنچه گفتیم قاعدتاً از تاریخ معماری نمی‌‌توان به تئوری دست یافت. چراکه تاریخ خود متکی بر تئوری است و تئوری از منابع دیگری تغذیه می‌شود. درعین‌حال به نظرم می‌‌‌رسد که پرسه زدن مدام میان آثار معماری و ملاحظه و مداقه و چون و چرا کردن در آنها، دنبال موضوعات و وقایع مرتبط با آنها بودن و تعمیق یافته‌ها و دریافت‌ها به مرور شاید بتواند زمینه‌ای آماده برای شکل‌گیری و پرورش تئوری در ذهن محقق فراهم آورد.

به کوشش سیاوش گل‌محمدی

بهمن ۱۳۹۵

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر