انسان اگرچه امروز میتواند سریعتر از هر زمانی دیگر به محل کار و کسب خود برسد، اما از همان ساعات نخست کار بیتاب است که به خانه بازگردد. تنها کار نیست که برای متوسط انسان امروز تبدیل به شری واجب شده است، دانشآموزان نسبت به مدرسه و دانشجویان نسبت به دانشگاه نیز اغلب همین حس را دارند: تعطیلیها هرچه بیشتر باشند، بهتر است. دربارﮤ شغل اشکال این است که نیاز به درآمد انسان را «مجبور» به کار کردن میکند. برای انسان امروز ارزش کار به ارزش درآمد فروکاسته است، چنان که ارزش تحصیل به ارزش گذراندن دوره و دریافت گواهی آن. اما تمنای گریز فقط از فضای کار و تحصیل به وجود آمده است؟
وزارت کشور فرانسه اعلام کرده است که همزمان با اجرای طرح ممنوعیت خروج از خانه برای مقابله با شیوع بیشتر ویروس کرونا، آمار خشونت خانگی در این کشور بیش از ۳۰ درصد افزایش پیدا کرده است. وزیر خانواده دولت فدرال آلمان هم با توجه به اعمال محدودیتهای خروج از خانه به دلیل شیوع ویروس کرونا در این کشور درباره افزایش خشونتهای خانگی هشدار داده است. او گفته است: «از آنجایی که بسیاری افراد در حال حاضر در خانه هستند و اعضای خانواده باید وقت زیادی را در یک فضای محدود بگذرانند، این موضوع میتواند خشونت و درگیریهای خانگی را افزایش دهد».
از ایتالیا و اسپانیا هم خبرهای مشابهی میرسد. در چین نیز پیش از این اعلام شده بود که آمار طلاق در شهر «شیآن»، از شهرهای قرنطینهشده چین پس از شیوع ویروس کرونا به اوج رسیده است و دفترهای ثبت طلاق در برخی از آن مناطق از زمان بازگشایی مراکز اداری، شاهد رقم بیسابقهای از درخواست ثبت طلاق بودهاند. به گفته یکی از مسؤولان این دفاتر «در نتیجۀ فراگیری کرونا، بسیاری از زوجها بیش از یک ماه به ناچار در خانه با هم زندگی کردهاند که موجب بالارفتن تنشها و درگیریهای پیشین آنها شده است». گفته میشود وضعیت مشابهی هم در منطقۀ «یانتا» در چین رخ داده است و مسؤولان گفتهاند که تا یک ماه و نیم نمیتوانند هیچ نوبتی برای ثبت طلاق بدهند.
آیا اکنون به فهرست مکانهایی که انسان از آنها گریزان است، باید خانه را نیز اضافه کرد؟
هواخوری مردان و زنان آلمانی روی بامها، نوشیدن چای و قهوه روی بامها در فرانسه، چادر زدن پشت بام خانه در ایران، شکستن قرنطینه با پوشش کیسۀ زباله در ایتالیا، فرار از خانه با تنپوش دایناسور در اسپانیا و دهها تصویر ثبتشده در عصر جهانگیری کرونا نشان میدهند که انسان کیفیتی از زندگی را میخواهد که در ارتباط با آسمان و آب و خاک، با میدان دید و میدان عمل وسیع، با هوای تازه و صداهای آشنا معنا مییابد. چرا که به قول مارتین هایگر، فیسلوف آلمانی، «سکونت برای ایجاد آرامش بین انسان و جهان» اتفاق میافتد.
ریسک زندگی جمعی در خانههای کوچک و نبود فضاهای خصوصی تفکیکشده در چنین شرایطی بسیار بالاتر است و میتواند نزدیکترین انسانها را از یکدیگر دور و دلخور کند؛ این دوری اما راه به جایی نمیبرد و باعث تشدید دلخوری در فاصلهای نزدیک میشود.
سکونت و یا مأوا گزیدن که میتوان آن را با مصدر فارسی «مانش» در فعل ماندن و بُنِ «مان» در اسمهایی چون خانمان و آسمان هممعنا دانست، چنان که «هایدگر» آن را معرفی میکند، با اقامت در یک مکان متفاوت است. او میگوید: «آدمیان مدرن به فراموشی دربارﮤ چگونگیِ مأوا گزیدن دچار شدهاند. بدین سبب چگونه در خانه بودن و ساختن را نیز به فراموشی میسپارند. اکنون آنان بدون آن که مکان را مأوای خود سازند، تنها در آن حضور دارند.»
البته این توصیف هایدگر را نباید از جنس دشنامهای رایج سنتگرایان به عوارض دنیای مدرن برشمرد. به قول «لئون کرییر»، معمار اندیشمند لوکزامبورگی، «سنت و مدرنیته یا سنتی و مدرن مفاهیمی متعارض نیستند: فرهنگهای سنتی (صناعتی) گرایش به تولید محصولاتی برای استفادﮤ درازمدت دارند؛ فرهنگهای مدرنیست (صنعتی) گرایش به تولید محصولاتی برای مصرف کوتاه مدت.» ناگزیر، اقامت در خانههایی که در واقع به عنوان کالاهایی برای مصرف کوتاهمدت تولید شدهاند، نمیتوانند نیاز به «مانـ»ـدن و یا مأوا گزیدن برای درازمدت را پاسخ دهند.
هایدگر میگوید: «پلها، آشیانههای هواپیما، ورزشگاهها و پستهای برق، همگی ساختمان محسوب میشوند، اما مأوا نیستند. ایستگاههای راهآهن و بزرگراهها، سدها و بازارها ساخته شدهاند، اما جایی برای مأوا گزیدن نیستند. ... یک رانندﮤ کامیون، در پشت فرمان ماشینش در بزرگراه، در اقامتگاه خود است، اما او مأوای خود را آنجا نمیسازد. زنان شاغل در کارخانههای ریسندگی، در اقامتگاه خود هستند، اما مأوای خود را در آنجا نمیگزینند. ... این بناها انسان را در خود جای میدهند، انسان در آنها جای میگیرد، ولی ساکن آنها نمیشود».
اکنون خانه نیز به همین سرنوشت دچار شده است؛ خانههایی که اغلب مالک آنها نیستیم، خانههایی که «فعلا» در آنها میگذرانیم تا موقعیتی بهتر بیابیم، خانههایی که در آنها از آزادی کافی برخوردار نیستیم اما در عین حال از حریم لازم صوتی و بصری نیز محرومایم، خانههایی که نمیتوانیم، نمیخواهیم و یا نمیارزد که در آنها به «ساختن» دست ببریم، مرتبهای فراتر از اقامتگاه نمییابند.
مقصود هایدگر از ساختن البته چندان پیچیده نیست. به زعم او «جابهجا کردن میز در اتاق نوعی ساختن است». پس ساختن یعنی «سازماندهی [مثلا یک میز] در خانه و چگونگی مشارکت افراد در بهکارگیری آن». واضح است که در مورد این سطح از ساختن نیز در اغلب خانهها انتخاب چندانی وجود ندارد. برای همین است که این فیلسوف آلمانی میپرسد: «خانههای کوچک امروزی ... میتوانند سرپناهی را فراهم کنند که با پلان خوب، نگهداری آسان، مصالح ارزان و جذاب و بازشوهای متعدد، طراحی و ساخته شوند. اما آیا میتوانند مأوایی را درون خود شکل دهند که سکونت را در خود تضمین کند؟»
در روزهای قرنطینۀ اجباری و یا اختیاری، در روزگار جهانگیری کرونا، در ممنوعیت گذراندن وقت در مراکز تفریحی، سرگرمی، ورزشی، فرومهای اجتماعی، حتی با وجود ارتباطات مجازی، استفادﮤ بیش از حد از خانه -به عنوان یک کالا با مصرف کوتاهمدت- عوارض رفتاری و روانی به بار میآورد. مسأله این نیست که مراکز تفریحی، فرومهای اجتماعی و یا محل کار خیلی از خانه بهتر هستند. فقط کافی است تصور کنیم از ما بخواهند که چند هفته در محل کار و یا تحصیل، خود را همراه با همکاران و یا دانشآموزان و دانشجویان دیگر در قرنطینه باشیم.
مسأله بهتر بودن یکی از دیگری نیست. مسأله گریز دایمی ما از یکی به دیگری است، در عصری که خانه نیز مأوای نهایی و نقطۀ پایانی گریزها نیست، بلکه یکی از مکانها برای مصرف کوتاهمدت است که اکنون در آن گیر افتادهایم.
[این نوشته با اندکی تفاوت در خبرگزاری ایرنا منتشر شده است.]