×

جستجو

در باب خاطره‌ها و خیال‌ها

۱. از خانۀ کودکی‌ام سال‌هاست که جدا شده‌ام؛ اما هنوز بیشترین خواب‌هایم در آنجاست که رخ می‌دهد. یک سوی خانه‌ سراسر پنجره بود و به ایوانی باز می‌شد که بعضی شب‌های تابستان در آنجا می‌خوابیدیم. روبه‌روی ایوان حیاطی و باغچه‌ای‌ بود. عصرها که پدرم باغچه را آب می‌داد، از لبۀ دیوارِ کوتاهِ حیاط، جواب سلام همسایه‌ را هم می‌داد. خانۀ کودکی‌ام بهترین خانه بود؛ اما این بهترین خانه را بعدها خراب کردند و به جایش آپارتمان ساختند. پدرم، مَرد همسایه‌، و آن خانه دیگر نیستند؛ اما من هنوز هم گاه‌گاه، در بیداری و خواب، به محلۀ قدیمی و خانۀ کودکی‌ام سر می‌زنم.[۱]
۲. بهترین کافه‌ای که در تمام عمرم رفته‌ام کافه آنتراکتِ سینما جمهوری بود. معروف بود که مالِ لیلا حاتمی و علی مصفاست؛ اما من هیچ وقت آنجا ندیدمشان. کافه آنتراکت خیلی وقت‌ها خلوت بود. یادم هست که یک شب به جز من و دوستم کسی آنجا نبود. رفتیم کنار پنجره و دوستم سیگاری آتش زد. از آن پنجره به بیرون خیره شدیم و سکوت کردیم. بعد از چند دقیقه، احساس کردم که از قلبِ خیابان جمهوری به جایی در پاریس یا پراگ پرتاب شده‌ام. ردّ آن لحظه برای همیشه در خاطرم حک شد؛ اما کافه آنتراکت بعدها در آتش سوخت و هیچ وقت دوباره ساخته نشد.
۳. دیشب دوستی قدیمی تلفن کرد و با هم گپ زدیم. به یاد سفری افتادم که سال‌ها پیش با هم به طالقان کرده بودیم. داشتیم قدم می‌زدیم که به خانه‌ای مهجور در گوشۀ روستایی رسیدیم. ایوانِ چوبی و کاهگلی‌اش را خوب به خاطر دارم؛ در برابرش، در فاصله‌ای نه چندان دور، ردیفی از درختان سرخ و سبز روییده بود. لحظه‌ای خودم را در آن ایوان تصور کردم. در خیالم داشت باران می‌بارید؛ اما من زیرِ سقف بودم و خیس نمی‌شدم. پشت به دیوار ایوان به بالشی تکیه داده‌ بودم و کنار دستم یک فنجان چای و یک کتاب بود. آن ایوان را فقط یک بار دیدم؛ اما بارها در خیالم به آنجا بازگشتم و زیر سقفش، در باران، به ردیف درخت‌های روبه‌رو خیره شدم. حالا که دارم اینها را می‌نویسم، هیچ معلوم نیست که حال و روز آن ایوان چیست. پاک از یادم رفته که کجا بود و دیگر بعید است دوباره ببینمش.
۴. گاهی چیزها در غیابشان بیشتر هستند تا در حضورشان؛ مثل معشوقی که در غایب بودنش بیشتر حاضر است. بعضی مکان‌ها و خیال‌ها و خاطره‌ها‌شان هم چنین‌اند. این خیال‌ها و خاطره‌ها را نباید دست‌کم گرفت؛ باید پاسشان داشت. اینها تجربه‌های نابِ زنده بودن، تجربه‌های نابِ بودن‌اند.

 
۱.در فاصلۀ نوشتن این متن و ویرایشش، در یک ظهرِ ابریِ خردادماهی، به خواب رفتم. توی خوابم بارانْ ایوانِ خانۀ کودکی‌ام را خیس و بادْ دو لنگۀ درِ آن را باز کرده بود. برای بستن درها که رفتم، پدرم را دیدم که در جای همیشگی‌اش آرام خوابیده است.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
«مسجد سنجیده‌ی قزوین: کارکرد و زمان ساخت» | لیلا قاسمی، زهره تفضلی
در محله‌ی کهن راه‌ری در شهر قزوین، بنایی تاریخی با نام «مسجد سنجیده» وجود دارد. تاریخِ ساختِ این بنا و بانی آن نامشخص است. با در نظر گرفتن برخی شواهد کالبدی در بنا و برخی شواهد در گزارش‌های مرمتیِ بنا و نظر به اینکه برخی محققان پیشین با توجه به شباهت فرم بنا به مقابر، احتمال تغییر کارکرد این بنا را مطرح کرده‌اند، به نظر می‌رسد کارکرد اصیل بنا چیزی غیر از مسجد بوده و در دوره‌ای کارکرد آن تغییر یافته است. درباره‌ی کارکرد اصیل آن نظراتِ مختلفی وجود دارد.
اسطوره و اسطوره‌شناسی نزد ژرژ فردریش کروزر | نخستین نشست از سلسله نشست‌های سهراب
برگزارکننده: گروه پژوهشی میت‌اوخته، موسسه‌ی فرهنگی هنری کتاب‌آرایی ایرانی میزبان: نگارخانه‌ی لاجورد
ایران‌شناسی در قلمرو زبان آلمانی (دو گزارش تاریخی) | رودیگر اشمیت، مانفرد لورنتس
ایران‌شناسی در آلمان سنّتی غنی است و سابقه‌ای چندصدساله دارد. به‌واقع هیچ‌یک از حوزه‌های گوناگون پژوهش در تاریخ و فرهنگ ایران کهن، اعمّ از باستان‌شناسی،...
تاریخ هنر و نهادهایش: بنیادهای یک رشته (۱) | پاره‌ای دیگر از کتاب‌نگاشت توضیحی نظریه‌های تاریخ معماری و هنر
مهرداد قیومی بیدهندی
الیزابت منسفیلد، استاد تاریخ هنر در دانشگاه ساوت در سوانی امریکا، در این کتاب، مقالاتی را بر محور موضوع بررسی رشته‌ی تاریخ هنر را از...

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر