×

جستجو

نظریۀ معنایی برای معماری اسلامی

به نام خدا

فرهنگ ایرانی پیکره­ای یکپارچه است با اصولی واحد؛ که اگر یکی از آنها در مظهری از فرهنگ یافت شود، می­‌شود ردپای آن اصل را در دیگر مظاهر، ولو با قوت و ضعف­‌هایی جستجو کرد. یکی از اصولِ فرهنگ ایرانی، اعتقاد به وجود مراتب در پدیده­‌هاست. به این معنی که هر چیز دو وجه ظاهری و باطنی دارد؛ آن وجه باطنی را معنا نیز می­‌خوانند.

در معماری ایرانی، چون دیگر مظاهر این فرهنگ، نیز می،­توان این اصل را ­جوئید. همین است که سبب می شود به این بیندیشیم که فهم معماری ایرانیِ برآمده از این فرهنگ، فقط از مسیر درک ظاهر آثار حاصل نمی‌­آید و باید راهی به سوی شناخت معانی باطنی آنها یافت.

این حقیقت نه تنها در مورد معماری ایرانی بلکه در مورد هر معماری­‌ای صادق است؛ زیرا که اساساً معماری قالب و محتوا، ظاهر و باطن یا صورت و معنا دارد. اما اینکه صورت و معنای معماری چیست و این دو چه نسبتی با هم دارند محل اختلاف و معرکۀ آراء محققان گوناگون است. به طور کلی می‌­توان گفت، برخی معنا را متقدّم بر صورت و برخی آن را متأخّر از صورت می‌شمارند. برای مثال افرادی مانند نوربرگ شولتس، کریستوفر الکساندر و لویی­‌کان بیشتر معانی مقدّم بر صورت را تبیین کرده‌­اند. ایشان معتقدند معنا از قبل وجود دارد و صورت­‌ها بر آنها وضع می‌­شوند. [۱] معانی حقیقی که مبیّن حقیقت مکتوم در پس صورت و معانی جوهری که تبیین‌­کنندۀ جوهر و ذات یک پدیده هستند را می‌­توان از جمله معانی متقدم بر صورت دانست.

برخی دیگر از اندیشمندان، بر خلاف نگرش فوق، بیشتر به معانی متأخّر از صورت توجه کرده­‌اند و معتقدند صورت‌ها زاینده معانی باطنی‌­ای هستند که به انگاره­‌های ذهنی، زمینه‌­های اجتماعی و فرهنگی مخاطبان وابسته است. جنکس، ونتوری، آلدوروسی، هرشبرگر، راپاپورت و اغلب کسانی که در باب معنا به مطالعه پرداخته‌­اند از این منظر نگریسته‌­اند و معانی گشتالتی، عملکردی، قراردادی، نشانه­‌ای، ارجاعی و... را تبیین نموده­‌اند. [۲]

با توجه به آنچه گفته شد، پس لاجرم معماری با معنا پیوند دارد؛ تا جایی که برخی از متفکران این حوزه، اساساً «معماری را هنر معنادارکردن محیط زیست انسان» دانسته‌­اند. [۳] بنابراین، مسلماً معماری چه در ایجاد و چه در فهم، وابسته به نظریۀ معناست. پس نظریۀ معنا در معماری از اهمیت زیادی برخوردار است.

از آنجایی­‌که معنا وابستگی زیادی به زبان، فرهنگ و جهان‌بینی دارد، بنابراین نمی‌توان در فرهنگ اسلامی و ایرانی و برای معماری در این سرزمین، به نظریه‌­ای بیرون از این فرهنگ اتّکا و اکتفا کرد. لذا به نظر می‌­رسد ما نیاز به نظریه‌­ای معنایی­ در معماری داریم که از جهان‌بینی خودمان برخاسته باشد.

در فرهنگ اسلامی ایران، نظریه‌ای جامع که بتوان با اتکا به آن نظریۀ معنا در معماری را تبیین کرد، پدید نیامده است. با این حال، در بسیاری از متون از عرفان و فلسفۀ اسلامی گرفته تا علوم بلاغت، اصول و تفسیر و .... آکنده از مباحثی مرتبط با نظریۀ معنا هستند. [۴]  وجه مشترک بسیاری از این علوم در فرهنگ ما، که ریشه در اصول کلی مشترک جهان‌شناختی آنها دارد، نظر کردن به ظاهر و باطن به منزلۀ مراتبی از حقیقتی واحد است. در نهایت، یافتن یک نظریۀ معنا با نگاهی کل‌نگرانه و مبتنی بر این اصول جهان‌شناختی در خصوص معماری ایران ضروری به نظر می رسد.

۱. مثلاً  لویی کان معنای جوهری مدرسه (آموختن) را مقدّم بر صورت مدرسه می‌­داند و معتقد است که صورت مدرسه از معنای جوهری آن زاییده می‌­شود.
۲. به نظر می‌رسد که هر دو دسته معانی مذکور در یک چرخۀ دائمی قرار دارند: هر صورت معنایی به معانی موجود در هستی اضافه می­‌کند (و بر غنای معنایی محیط می‌­افزاید). از طرفی هر معنایی هم تا صورت نپذیرد معنایش آشکار نخواهد شد. لذا، صورت‌ها تنها ظاهرکنندۀ بواطن و معانی نیستند بلکه خود غنابخش هم هستند. به نظر می‌رسد که در نهایت هر سخنی از معنا لاجرم در این چرخه قرار می­‌گیرد و شاید بتوان گفت هر یک از اندیشمندان به وجهی از حقیقت بیشتر پرداخت‌ه­اند.
۳. نوربرگ شولتس، معنا در معماری غرب
۴. برای مثال به نظریۀ روح معنا در علم اصول می توان اشاره کرد.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر