خاطرم هست یکی از معلمهایمان چیزی گفتند که مانند همیشه اگرچه ساده مینمود اما بسیار پخته بود. آن روز متوجه فواید آن نگاه نشدم تا بعدها در عمل با آن روبهرو شدم. ایشان گفتند که یک جور نگریستن به همۀ انواع آثار معماری نگریستن همچون حلالمسائل است. حلالمسائل پاسخ مسئلههای جدید را نمیدهد. بلکه شیوۀ مواجهه میآموزد.
در این گفتار چند پیش فرض ظریف نهفته است. اول آنکه انگیزۀ ساختن از این زاویۀ نگاه بروز مسئله است. به تمثیلی تا وقتی کسی دردش نگیرد به سراغ درمان نخواهد رفت و مصرف دارو بدون تشخیص صحیح درد زیانبار است. همچنین اگر کسی یا کسانی به سراغ درمان (در اینجا خواست ساخته شدن چیزی) آمدند بدین معنی است که دردی دارند. با این حساب در پس هر اثر معماری مسئلهای نهفته است. چه این اثر ساخته شده باشد و چه در حال ساخت و چه منتظر ساخته شدن. پیش فرض دوم این است که بناها و آثار ساخته شده به دست معماران راه حل مسئله یا به تمثیلی که آمد دارو و تدبیر درمان است نه درمان. به این معنا تدبیر درمان عامل تسهیل یا تحریک یا کمک به فرآیند درمان است در انسانهای دردمند. درمان در انسان روی میدهد. پیش فرض دیگر حلالمسائل این است که معماران هرگز مسئلۀ کاملاً تکراری نمیبینند که پاسخش را از بر باشند. اگر به یاد بیاوریم که تدبیر معمار برای مسائل انسانی همچون دارو و راه درمان است و نه درمان میتوان گفت معمار حتی تدبیر (راه درمان) کاملاً تکراری که از بر باشد نیز در چنته ندارد.
اگر آنطور که گفته شد به بناها و ساختههای معماری بنگریم، چه در مقام معمار باشیم و چه پژوهشگر معماری، در آغاز باید از مسئله بپرسیم. در احصاء مسأله چند نکتۀ مهم وجود دارد. یکی آنکه مسئلۀ معماری، مسئلهای انسانی است. نتیجۀ نهایی هر اثر معماری آن چیزی است که درون انسانها روی میدهد. پس نباید مسئلۀ انسانی را به مسائل دیگر تغییر دهیم. نکتۀ دیگر آنکه در هر اثر معماری مسئلهای اصلی وجود دارد که اگر نباشد اثر مذکور بهانۀ وجودی خود را از دست داده و بنابراین تغییر ماهیت خواهد داد. این امر سنجهای است که با آن میتوان مسئلۀ خاص هر جا را تدقیق کرد. نکتۀ بعد این است که معمار ابزارهای معمارانه در اختیار دارد نه ابزارهای دیگر. بهترین پاسخ هر مسئلۀ انسانی ساختن معمارانه نیست. اگر مسئله به خوبی احصاء شود چه بسا معمار خود را در مقام درمانگر آن مسئله نیابد. در مقام پژوهشگر نیز نباید در پس هر مسئلۀ انسانی پی پاسخ معماران باشیم و اگر چنین پاسخی در معماری نیافتیم فرض کنیم مسئله مغفول بوده است. پیرو نکتهای که گفته شد ابزارهای معماران متنوع است. بنابراین نباید در راه حل آنان همواره در پی خشت روی خشت گذاشتن باشیم. نکتۀ آخر هم اینکه مسائل انسانی وجوه متنوعی دارد. پس مسألهای که تشخیص میدهیم و در پی آن راه حل نیز چند وجهی است. وقتی مسئله احصاء شود راه حلها قابل دستیابی، قابل فهم، و قابل سنجش خواهد بود.
گفتیم یکی از نشانههای احصاء مسئله انسانی بودن آن است. برای مثال انسان داشت روی زمین مینشست. در آن زمین خار روییده بود. در پی آرام و قرار روی سنگی نشست. آرام و قرار یافت. سکو ساخته شد. آمد این را به چند نفر بیآرام و قرار دیگر بیاموزد. آنها را به محل خار و سنگ برد. گرد هم جمع کرد. خار و سنگ را نشانشان داد. سکو را یادشان داد. آموزشگاه ساخت. مثالهایی که آمد حاوی مسئله و تدبیر و درمان است. آن سکو یا آن آموزشگاه تدبیر درمان یعنی آرام و قرار یافتن یا یاد گرفتن آن انسانها است. رویدادی که نهایتاً درون انسانها روی میدهد.
احصاء مسئله و فهم انسانی بودن آن اولین و شاید مهمترین کار معماران است. این نکته در نگرش امروز معماران فعال ایران کماهمیت شده است. در این یادداشتها سعی میکنم به ساختههای معماران در پی مسئلۀ خاص آن موقع بنگرم. بنابراین در آغاز مسئله را شرح میدهم و سپس تدبیر معمار را. در آخر نیز اینکه اثر آن تدبیر در انسانها چگونه است.