همانگونه که درپایان یادداشت قبل اشاره شد، در دوره کلاسیک به سبب مشارکت کامل صنعتگران در امور شهری، در قیاس با دوره باستان و کلاسیک متقدم، تغییراتی در معنای واژه تخنه حاصل شد. در تعریف جدید تخنه عبارت از هر توانایی بود، که بتواند توصیف یا اندیشیده شود. این تعریف جدید، تعریف باستانی متقدمتری را که بر تغییر شکل طبیعت و تحول انقلابی نیروهای حیاتی آن تاکید میکرد، جابجا کرد. در این تعریف انواع تخنه بهواسطه منابع مادی ویژه (مثلا چرم) و یا مشخصه و محصولاتش (مثلا کفش یا افسار) تعریف شد. بنابراین تخنه یک دستهبندی عمومی نظیر معماری یا مجسمهسازی، که به خانوادهای از موضوعات فرمی یا حوزهای عمومی جدا از مصالح، محصولات یا استفادهاش ارجاع دهد، نبود. فنون و مصالح مختلف، حتی اگر در حوزهای مشترک استفاده میشدند، تنخههای متفاوت ایجاد میکردند؛ به عنوان مثال پیکرهسازی سنگی و پیکرهسازی برنزی اصالتا دو تخنه متفاوت تلقی میشد.
بدیهی است در چنین فضایی صحبت از معماری، چون حوزهای مستقل، معنای چندنی ندارد. هرچند واژه معمار (architekton) وجود داشت، اما این واژه، چون واژه متقدمتر سازنده (builder=tekhton)، به ویژگی فردی و نوع روابط با دیگر سازندگان ارجاع میداد. واژه معمارانه (architektonikos) نیز صفتی برای ارجاع به معمار، و نه چون امروز ارجاع به حوزهای مستقل، بود. واژه انتزاعیتر معماری (architecture=architektonia) اساسا در زبان یونانی وجود نداشت و تا قرن دوم میلادی، زمانیکه این واژه (architectura) در لاتین پدید آمد، در یونانی آشکار نشد. همه اینها بدین معناست که یونانیان معماری را چون دستهبندی عمومی یا حوزهای مستقل درک نمیکردند. بنابراین صحبت از "معماری یونان باستان" یا حتی "معماری چون تخنه" نوعی زمانپریشی (anachronism) است. بهجای اسامی انتزاعی (چون معماری و مجسمهسازی) و اسامی عمومی (چون بنا و معبد) یونانیان باستان اسامی برای چیزهای ویژه با کاربریهای ویژه داشتند؛ نظیر داموس (خانه و خانه خدا)، اویکما (منزل، اتاق)، اویکوس (خانه)، هدرا (نشیمن)، نائوس (هسته درونی معبد)، و توپوس (مکان).
در یونان باستان معمار تنها بر بناهای عمومی، و نه خانهها، کار میکرد. مورخان هم رای نیستند که این موضوع به این جهت بوده که بناهایی چون معبد، تماشاخانه و قلعه صنعتگران ماهر بیشتری را درگیر میساخته و این مستلزم کسی بوده که آنها را هدایت کند؛ یا به این جهت که بناهای عمومی به کسی با تخصص در هندسه و تزیین نیاز داشت. گزینه اول در عصر باستان، زمانی که تخنه در مراحل اولیه دانش و محصول بود، معتبرتر به نظر میرسد. حال آنکه گزینه دوم در زمانهای بعد که افلاطون، ارسطو و بعدتر ویتروویوس حالت نظری دانش را توسعه دادند محتملتر است.
یونانیان باستان هیچگونه تصوری از خلق بهوسیله انسان نداشتند. تخنه تنها عمل ساختن (poiein) بود که مواد طبیعی را تغییر شکل میداد. تخنه عمل ساختن چیزی از چیزی بود. اسطورههای خلقت یونانی از هزیود تا تیمائوس بر انگاره دگرگون شونده تولد، که ریشه جهان را شرح میدهد، قرار گرفته بود. تخنه وسیعا بر اختراعات پیشینیان تکیه داشت، و معیاری از فنون و نمونههای موفق فراهم میآورد که صنعتگران هنگام ساختن نمونههای جدید میتوانستند به کار برند. در یونان باستان سرقت هنری مفهومی ناشناخته بود. یونانیان انتظار داشتند صنعتگران نمونههای قبلی را، به نشانه وفاداری صادقانه به سنت، کپی کنند. آنها اعتقاد داشتند اختراع خودسرانه با انگیزه فردی سمی مهلک برای هدف جمعی کمال است. بدیهی است در چنین تفکری معمار، به معنای امروزین کلمه، جایگاه چندانی ندارد. شواهد نیز، از جمله دستمزدهای کار در یک بنای عمومی، موقعیت برتری برای یک معمار (architekton) نسبت به دیگر بنایان (tektonai) نشان نمیدهد. در واقع، عکس این مطلب صحیح است. اسناد مالی پارتنون نشان میدهد بنایانی که اشکال منحنی سنتوریها را کار میکردند اندکی بیش از بنایان اشکال باقاعده و نزدیک به دوبرابر یک معمار دریافت میکردند. این وضعیت تنها در اواخر عصر کلاسیک، دورانی که به عصر طلایی یا عصر فیلسوفان معروف است، تغییر کرد.
با ارتقا جنبه نظری دانش در یونان کلاسیک موقعیت کارگران، بهویژه در مواردی که بیش از تلاش فیزیکی به تلاش ذهنی نیاز داشت، شروع به تنزل کرد. افزایش توجه به زندگی دموکراتیک و متفکرانه به رتبهبندی درون دستهبندی تخنه انجامید. در سنت تخنه دو سطح مشخصا از هم متمایز شد: بنایان ماهر (که معمار رانیز شامل میشد) و کارگران غیرماهر که یک کارفرما ممکن بود برای انجام کار یدی استخدام کند. جمهوری افلاطون از اولین منابعی است که مرزی را میان معمار و دیگران ترسیم میکند: «اکنون یک معمار (بنّای اصلی) را ملاحظه میکنیم. هیچ معماری کار یدی انجام نمیدهد. او کار دیگران را هدایت می کند ... او دانشِ لازم را بدون هیچ کار یدی فراهم میکند ... بنابراین بهطورمنصفانهای میتوان درباره او گفت که صاحب یکی از اشکال نظری دانش است ... معمار باید دستورالعمل مناسبی به هریک از کارگران بدهد و نظارت کند تا آنها کار مربوطه را تکمیل کنند.» در اینجا معمار تنها با قوه ذهن توصیف میشود و به مقامی بالاتر از سایرین ارتقا داده میشود، در حالیکه بنا از کارگران غیرماهر متمایز نمیشود و تنها بهواسطه نیروی دستش توصیف میشود. این عزیمتی عمده از سنت تخنه باستان است. ارسطو تمایز افلاطون میان اندیشیدن و انجام دادن را با ترسیم خطی واضحتر میان معمار و بنّا و تداوم آن به تمام صناعات، نه فقط ساختمانسازی، دنبال کرد.
پایان.
مشخصات کتابشناسی
Parcell, Stephen. Four historical definitions of architecture. McGill-Queen’s University Press 2012.