چند روز پیش مدتی در پایانۀ تجریش منتظر بودم. تابلوی دو لتی آنجاست که پیش از آن روز برای من مصداقی از هزاران تابلوی راهنمایی و رانندگی سطح شهر بود، بدون ویژگی خاصی که آن را از بقیه متمایز کند. این بار هم تابلو نبود که جلب نظر کرد؛ بلکه برخورد دو نفر با آن نظرم را جلب کرد. موتورسواری که موتور بهنسبت نویی داشت آمد و موتورش را خاموش کرد و گوشهای در آفتاب ایستاد. به سمت تابلو آمد و از بین دو لت تابلو که با فاصلهای از هم میخ شده بودند مقوا کارتون تاشدهای را بیرون کشید. با توجه به عکس روی مقوا حدس میزنم از صاحب مغازۀ مجاور پایانه گرفته بود، تای آن را باز کرد و آن را روی موتور براقش کشید تا موتورش از گزند آفتاب در امان بماند. چند دقیقه گذشت، پیرمردی که به نظرم از تاکسیرانها بود به تابلو نزدیک شد و به فلزی که از عَلَم آن، زیر دو لت، اندکی بیرون زده بود کلیدی را آویزان کرد و رفت. من که حواسم به تابلو بود و از بغل میان دو تابلو را میدیدم فهمیدم کلید را کجا گذاشت، ولی بعید است کسی به این دقت به میان دو لت تابلو نگاه کند و کلید را پیدا کند و ببرد.
***
موتورسوار و پیرمرد صاحبکلید معمار بودند در بنیادیترین معنایی که معمار دارد: خواهان زندگی بهتر وآگاه به امکاناتی که محیطشان پیش رویشان گذاشته است و نظمدهنده به «آن» محیط برای تحقق آن خواست.
وظیفۀ معمار ساختن مکانی است که زندگی بهتر و انسانیتری را میسر کند. معمار مسئول است که در امروز و اینجا تصرف کند و امروز و اینجا را به جایگاهی برای بهتر زیستن بدل کند، به قول استادمان دکتر حجت اینجا را بهشت کند. بهبود وضعیتی که میراث گذشته است؛ خوب یا بد، دلپسند یا دلآزار؛ جز با شناخت آن میسر نیست. خواه وضعیتی را که در آنیم بستاییم یا آن را آشفته و دلآزار خطاب کنیم، باید بپذیریم اینْ وضعیتی یگانه و زمانمند و مکانمند است و گذشتۀ آن است که توضیح میدهد این هستی یگانه که محل زیستن ماست چگونه است و چرا چنین است که هست. این وضع واقعیِ گریزناپذیر با همۀ ویژگیهایش ظرف تحقق خواستها و آرزوهای ما برای زندگی بهتراست؛ برای تحقق بهشت باید ظرف واقعی تحققش را شناخت.
بدون شناخت امروز و اینجا، بدون «تاریخ اکنون» [۱] تصرف معمارانه در محیط و بهبود آن ممکن نیست. معماری بدون تاریخ هیچ است.