×

جستجو

نکته‌ای در باب سنت ترسیم نقشه‌های جغرافیایی و تاثیر احتمالی آن بر نقشه معماری در دوره اسلامی

چندی پیش به مناسبت مطالعه‌ای که راجع به جغرافیای سرزمینهای اسلامی انجام می‌دادم، به نکته‌ای درباره سنت ترسیم نقشه‌های جغرافیایی برخوردم که مدتی است ذهنم را مشغول داشته؛ یادداشت حاضر و فرضیه‌ای که در آن طرح می‌گردد، ماحصل آن مشغله ذهنی و جستجوهایِ پیرو آن است.

سنت ترسیم نقشه جغرافیا در جهان اسلام از جهاتی چند با شیوه‌های امروزی ترسیم نقشه متفاوت است. یکی از بارزترین جنبه‌های این تفاوت در شیوه جهت‌گذاری نقشه‌هاست. در این نقشه‌ها، بر خلاف نقشه‌های امروزی، شمال نه در بالا که در پایینِ نقشه است. بدین ترتیب در ترسیم این نقشه‌ها همواره نواحی جنوبی در بالا، شمالی در پایین، غربی در سمت راست و شرقی در سمت چپ نقشه است. برخی مورخان تاریخ علوم اسلامی، از جمله مظفر اقبال پاکستانی، این موضوع را به دلیل حفظ احترام شهر مقدس مکه دانسته‌اند، زیرا به زعم ایشان این شیوۀ ترسیم موقعیت مرکزی‌تری به این شهر مقدس می‌دهد. (اقبال، شکل‌گیری علم اسلامی، ص۹۶) هرچند ممکن است در گمانه‌زنی اولیه چنین پنداری صحیح به نظر رسد، اما نگاه دقیق‌تر به نقشه‌های جغرافیایی جهان اسلام همراهی چندانی با این رای نشان نمی‌دهد. رجوع به نقشه‌های جغرافیایی دوره اسلامی، از جمله نقشه‌ای متعلق به یک نسخه فارسی از قرن دهم هجری که خانه کعبه را در مرکز ربع مسکون نشان می‌دهد(تصویر ۱)، حاکی از آن است که هرچند به باور مسلمانان کعبه در مرکز جهان مسکون واقع بوده، اما این موقعیت جهان‌مرکزی بیش از آنکه عینی و وابسته به نحوه نمایش بر نقشه جغرافیا باشد، مقوله‌ای ذهنی است، زیرا همانگونه که ملاحظه می‌شود در این نقشه کعبه از لحاظ ترسیمی موقعیت مرکزی ندارد؛ و به نظر نمی‌رسد با ترسیم شمال-محورِ نقشه نیز جایگاه بصری کعبه دچار تفاوت چندانی گردد.

بر این اساس کماکان این سوال برجای می‌ماند که ریشه تفاوت نقشه‌های دوره اسلامی با نقشه‌های امروزی در کجاست؟ یکی از راه‌های جستجوی پاسخِ این سوال آن است که به جای جستجوی پاسخ درون سنت اسلامی پاسخ را از منابعی خارج از این سنت پیگیری کنیم، خاصه آنکه علوم اسلامی، از جمله جغرافیای دوره اسلامی، در پیوندی تنگاتنگ با علومِ تمدن‌های پیش ازخود شکل گرفته‌اند و برخی جزییات این علوم نیز، نظیر ترسیم نقشۀ جغرافیایی، ممکن است منبعی پیشا اسلامی داشته باشد.

علم جغرافیای دوره اسلامی از منابع متعددی خصوصا منابع یونانی و ایرانی اقتباس شده است. درباره آنچه به منابع یونانی مربوط می‌شود، باید گفت که مسلمانان با جغرافیای بطلمیوس، کتاب جغرافیای مارینوس صوری و نیز آثار جغرافیایی افلاطون و ارسطو آشنایی کامل داشتند. اما در عین حال آثار جغرافیای توصیفی مردانی چون استرابون هرگز به عربی ترجمه نشد و مسلمانان با آن آشنایی نداشتند. (نصر، علم در اسلام، ص۴۹) علاوه بر آن نقشه‌های به‌جا مانده از یونانیان، از جمله هرودوت (۴۵۰ق.م) و استرابون (۲۰ میلادی)، شمال محور است. به این ترتیب به نظر نمی‌رسد سنت ترسیم نقشه در جهان اسلام متاثر از منابع یونانی بوده باشد، بویژه آنکه برخی صاحبنظران، چون دکتر نصر، معتقدند آثار یونانی تنها در جغرافیای ریاضی دوره اسلامی اثرگذار بود و در جغرافیای توصیفی آثار ایرانی منبع کتابهای دوره اسلامی بوده است. (پیشین، همانجا) چنانچه این رای را بپذیریم، آنگاه ریشه جنوب-محوری نقشه‌های دوره اسلامی را بایست در آثار جغرافیایی ایرانی جستجو کرد.

از آثار جغرافیای ایرانی پیش از اسلام چیز چندانی برجای نمانده، اما ردپای این آثار را در آثار دوره اسلامی، خصوصا آثار جغرافیای توصیفی که پیشتر اشاره شد، می‌توان جست. به عنوان مثال نام‌های جغرافیایی بسیاری از نواحی متاثر از سنت‌های نام‌گذاری ایرانی است، مثلا جغرافی‌دانان مسلمانان اقیانوس هند را به پیروی از ساسانیان دریای فارس (بحرالفارس) می‌نامیدند. (پیشین، همانجا) یکی از منابع جغرافیای توصیفی دوره اسلامی که از این نظر قابل توجه است حدودالعالم است. حدود العالم، تا به امروز، نخستین اثر جغرافیای توصیفی به زبان فارسی است و از این جهت می‌تواند انعکاسی از منابع جعرافیای ایرانی در دوره اسلامی به شمار رود. در نقشه‌های حدودالعالم، نظیر تمام منابع دیگر دوره اسلامی، جنوب در بالا و شمال پایین است. علاوه براین نکته دیگری، در ارتباط با معرفی ناحیه‌ها، در این کتاب وجود دارد که می‌تواند در بحث ما راهگشا باشد. در متن حدودالعالم در معرفی نواحی و منطقه‌های مختلف، ابتدا جهت مشرق، سپس جنوب، بعد از آن مغرب و در پایان شمال ذکر شده و این نظم در تمام موارد دقیقا یکسان اعمال شده است. این نظمِ یکسان، که منطبق با نظم حرکت خورشید در آسمان است، فرضیه‌ای را در باب جنوب-محوری نقشه‌های جغرافیایی دوره اسلامی محتمل می‌سازد. بر مبنای این فرضیه جنوب-محوری نقشه‌ها به احتمال زیاد سنتی پیشا اسلامی است که از جهت حرکت خورشید در آسمان ناشی شده و می‌توانسته دلایل آیینی (در ارتباط با آیین مهر) یا صرفا جغرافیایی داشته باشد.

اما آیا چنین سنتی، به فرض وجود در نقشه‌های جغرافیایی، بر شیوه ترسیم نقشه‌های معماری نیز تاثیر گذار بوده است؟ تحقیقِ این امر به دلیل کمبود نقشه‌های معماری دوره اسلامی و نیز عدم امکان تشخیص جهات جغرافیایی در نمونه‌های زیادی از معدود نقشه‌های به‌جا مانده با محدودیت بیشتری روبروست. با این وصف در شماری از نگاره‌های به جامانده از حرمین شریفین (مکه و مدینه) که نقشه معماری این مکان‌ها را نشان می‌دهد، نقشه‌ها به گونه‌ای ترسیم گردیده که در تمام موارد جنوب در بالاست. این نگاره‌ها که چند سال قبل در کتابی به نام نگار و نگاره به همت رسول جعفریان و توسط نشر علم منتشر گردیده، عمدتا متعلق به قرن یازدهم هجری است و همانگونه که ذکر شد در تمام موارد از سنت جنوب-محور تبعیت می‌کند؛ به گونه‌ای که در تمام تصاویرِ مسجدالحرام آب زمزم، که در شمال‌غربی مسجد واقع است، در نیمه پایینی نقشه نمایش داده شده (تصویر۲) و در مسجدالنبی روضه منوره و محراب، که در جبهه جنوب است، بالای نقشه قرار دارد. (تصویر۳) نکته دیگر که فرضیه وجود سنت جنوب-محور در ترسیم نقشه‌های معماری را تقویت می‌کند مطلبی است که مرحوم استاد همایی در مقدمه کتاب تاریخ اصفهان، مجلد ابنیه و عمارات (موسسه نشرنما، ۱۳۸۴) نقل می‌کند. ایشان به دوسیستم جهت‌گذاری تحت عنوان "جهت جغرافیایی" و "جهت معماری" اشاره می‌کند و می‌گوید "جهت معماری بر خلاف جهت جغرافیایی است؛ یعنی شمال معماری جنوب جغرافیایی و جنوب آن شمال جغرافیایی است". به عقیده نگارنده این جهت‌گذاری که امروز، تا جایی که می‌دانم، نشانی از آن به جانمانده، می‌توانسته میراث یک سنت نقشه‌کشی کهن‌تر نزدِ معماران باشد. سنتی که مانند نقشه‌های جغرافیایی جنوب-محور بوده و شیوه ترسیم مبتنی بر جهت حرکت خورشید و نظم نور بوده است. بر این اساس همواره جنوب در صدر و بالای نقشه به نمایش در می‌آمده؛ این شیوه می‌توانسته با ظهور آموزش مدرن و قرائت شمال-محورِ حاکم بر آن به چالش کشیده شده باشد و نتیجه این چالش در اوایل دوره معاصر، یعنی زمانی که استاد همایی نقل می‌کند، به صورت دو سیستم جهت‌گذاری خود را نشان داده باشد؛ اما به تدریج و با غلبه شیوه آموزش مدرن الگوی سنتی از میان رفته و جای خود را به شیوه نقشه‌کشی شمال-محورِ حاصل از معماری مدرن داده است.

کتابنامه

اقبال، مظفر. شکل‌گیری علم اسلامی. به کوشش محمدرضا قائمی‌نیک. تهران: ترجمان علوم اسلامی. ۱۳۹۴.

نصر، سیدحسین. علم در اسلام. به کوشش احمد آرام. تهران: سروش. ۱۳۶۶.

جعفریان، رسول. نگار و نگاره؛ نقاشی هایی از آثار تاریخی حرمین شریفین. تهران: نشر علم. ۱۳۹۲. 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر