اضطراری جلوه دادن دایم شرایط، سواری بر مرکب هیاهوی اتفاقات مهیب و مدام، و نگه داشتن بیش از حد مردم در «شرایط حساس کنونی»، نوعی بیحسی نسبت به هرگونه هشدار و اعلام وضعیت خطر در برخی مردم ایجاد کرده است. آنها به تجربه و با آزمون و خطا دانستهاند که «این طورها هم که میگویند نیست!». این بیحسی نیز مانند واژگان نو، در بزنگاههایی متولد شده و رشد یافته است که میتوانستهاند یک باور عمومی در میان مردم پدید آورند، یا اعتقاد و اعتمادی را درون مردم فروریزند.
همین روزها که شاخ بشر زیر بار کرونا خم شده است و اضطراب اخبار همه جا را فراگرفته است، واژهای تازه از ادبیات به واژهنامههای مرجع زبان انگلیسی راه پیدا کرده است؛ واژهای که مفهومی متداول را حکایت میکند و وقتش رسیده بود تا صورتی اختصاصی به خود بگیرد: «Covidiot». این واژه از دو واژه Covid -همان ویروس کُوید۱۹ که ما به نام عمومی کرونا آن را میشناسیم- و «Idiot» به معنای سفیه و بیخرد است. فرهنگ واژگان شهری (Urban Dictionary) اصطلاح «کُویدیوت» را برای توصیف کسانی آورده است که در گیرودار شیوع ویروس کرونا از توصیههای بهداشت عمومی سرپیچی میکنند.
این واژهنامه در برابر این واژﮤ تازه که شاید در فارسی بتوان آن را به «کُرونادان» (کرونا+نادان) ترجمه کرد، نوشته است: «کسی که هشدارهای مربوط به بهداشت عمومی یا ایمنی را نادیده میگیرد. شخصی که اجناس بازار را انبار میکند و آنها را از همسایگان خود دریغ میدارد. آیا آنها را با ۳۰۰ رول کاغذ توالت در سبد خریدشان دیدهاید؟ آنها بدون توجه به ویروس کرونا، هرکس را که میبینند در آغوش میگیرند.»
گروهی از آنها که در خیابان میروند و میآیند، خطر را باور نکردهاند، عدهای دیگر آن را دستکم گرفتهاند و خود را در اخبار و آمار روزهای آیندﮤ مرگ بر اثر کرونا حتی تصور هم نمیکنند. اما همۀ کسانی که این روزها از خانه بیرون میروند و در خیابانها قدم میزنند، «کُرونادان» نیستند.
در شرایط عادی، یعنی در روزهایی که بحثی از قرنطینه و ویروس جهانگیرِ (Pandemic)کرونا نباشد، میتوان چنین پاسخ داد که خانه همۀ هدف زندگی انسان را تأمین نمیکند. انسان نقش کامل خود در جهان را در مجموعهای از اعمال متقابل در جهان عمومی مییابد. برای مشارکت ناچار است از خانه بیرون بزند و هدفی را در بیرون بجوید. به گفتۀ کریستین نوربرگشولتز، معمار و نظریهپرداز معماری، این اشتراک و نقشآفرینی در ارزشهای مشاع که به پایان میرسد، سرانجام انسان به خانه «عقبنشینی» میکند «تا هویت فردی خود را بازیابد، چرا که هویت فردی در سکونت خصوصی نهفته است.»
نوربرگشولتز خانه را چنین توصیف میکند: «در خانه آشنایی با جهانْ بدون هیچ واسطهای رخ میدهد، در خانه نیازی به جستن هدف و یافتن مسیر نیست. جهان در خانه بسیار ساده عرضه میشود. ... خانه مکانی است که وقوع زندگی روزمره را میزبانی میکند، زندگی روزمره از چیزی حکایت دارد که در وجود ما جاری است، از این رو خانه مانند یک نیروی پشتیبانِ آشنا پشت ما ایستاده است.»
اما چرا این «عقبنشینی» و این «پشتیبانی» برای انسان امروز چندان خوشایند نیست؟ پاسخ را باید در تغییر «معنا»ی خانه در قرن اخیر یافت. روزی «گاستون باشلار»، معرفتشناس فرانسوی نوشت که «انسان پیش از افکنده شدن به جهان، در گهوارﮤ خانه نهاده شده است»، اما اکنون خانه جایی است که نمیتوان مدت زیادی در آن دوام آورد و انسان امروز بیش از هر زمان دیگری میل دارد تا خود را از گهوارﮤ خانه به جهانِ بیرون بیاندازد.
امروز معنای خانه که به عقیدﮤ باشلار گهوارﮤ نخستینِ انسان است، در همان پاریس که باشلار در آن دیده از جهان فروبست، اکنون با آنچه او در نیمۀ نخست قرن بیستم میلادی سراغ داشت، تفاوتهایی بنیادین کرده است. پاریس، یکی از مهمترین پایتختهای اروپا، مقصد جویندگان رویای خوشبختی، یکی از شلوغترین شهرهای دنیا آکنده از جمعیتی با ملیتهای گوناگون، در دهههای اخیر به شهری با هزینههای وحشتآور سکونت تبدیل شده است. هجوم مهاجران و تبدیل ملک به کالای سرمایهای -چنان که برای شهرها و حتی روستاهای ایران نیز اتفاق افتاده است- خانه را برای اغلب ساکنان به سلولی برای خواب شبانه و صندوقی برای نگهداری وسایل ضروری تبدیل کرده است. در پاریس هر زیرپله دومترمربعی را میتوان به عنوان «خانه» اجاره داد و کرایۀ خوبی هم گرفت!
به این ترتیب بخش عمدهای از وظیفۀ «سکونت خصوصی» از شانۀ خانه برداشته شده و به فضاهای عمومیتر سپرده شده است. کافههای پاریس، ساعتی پس از غروب، لغو مسوولیت خانهها به عنوان سنگر عقبنشینی و محل بازیابی هویت فردی را گواهی میدهند. در چنین شرایطی، با چنین تحولی در معنای خانه، تصور کنیم مردم به ماندن در خانه دعوت شوند، حتی به آنها مرخصیهای طولانی داده شود؛ نتیجۀ دعوت به اقامت طولانی در جایی که دیگر گهوارﮤ ما نیست، چه خواهد بود؟
البته اغلب کسانی که امروز در خیابان رفتوآمد میکنند، نهتنها از دایرﮤ کرونادانها خارجاند، بلکه اضطراری شدیدتر از تغییر معنای خانه آنها را به خیابان آورده است. آنها کسانی هستند که درآمد روزانۀشان را باید سر سفره ببرند. آنها، یک خطر حاد اما احتمالی را -یعنی ابتلا به کرونا را- به یک خطر مزمن اما قطعی -یعنی فقر و گرسنگی- ترجیح دادهاند.
این نوشته ویرایشی ویژۀ آسمانه است، از متنی که در خبرگزاری ایرنا با عنوان «روزگار جهانگیری کرونا و توقع ما از «خانه»» منتشر شده است.