×

جستجو

بی مقدمه با چند سئوال آغاز می‌کنم: وقتی از یک دوره تاریخی مشخص از هنر و معماری اسلامی یاد می‌شود چه محدوده جغرافیایی برای شما تداعی می‌شود؟ برای مثال قرن چهارم هجری قمری/دهم میلادی، در ذهن شما با چه قلمروی مکانی مرتبط است؟ چه بناها و شهرهایی در تصویر ذهنی شما از این عصر وجود دارند؟ از چه بخشی از نقشه جهان اسلام در این دوره تصویری واضح و خوانا دارید؟ به بیان روشن‌تر، مغرب و مشرق جهان اسلام در قرن چهارم برای شما کجاست؟ از کجا آغاز می‌شود و تا کجا گسترده می‌گردد؟ به طور حتم هر پژوهشگر حوزه زمانی، مکانی و موضوعی تخصصی دارد که مدت بیشتری را بر آن تمرکز کرده و بر آن محدوده تسلط بیشتری دارد. اما منظور من از این پرسش‌ها، دانش عمومی است که برای هر پژوهشگر یک نقشه ذهنی، یک دانشنامه کلی، و یک تصویر یکپارچه از معماری و هنر جهان اسلام و یا ایران شکل می‌دهد.



نقشه زمان-مکان جهان اسلام. (Prochazka, 1986: 16)


جوابی که من برای این پرسشها و پرسش‌هایی از این دست یافته‌ام آن است که دانش عمومی «ما» - نسل حاضر از پژوهشگران معماری ایرانی که در داخل کشور تحصیل کرده‌اند - به شدت به داخل مرزهای سیاسی فعلی محدود شده و از مشکلی با عنوان «محدودیت قلمروی جغرافیایی و بیگانگی با قلمروهای خارج از ایران معاصر» رنج می‌برد. عوامل مختلفی موجب پدیدار شدن این مشکل شده‌اند که من در نوشتارهای بعدی به آنها خواهم پرداخت، اما نتیجه روشن آن است که «ما» به یک قاب بسیار بسته جغرافیایی-فرهنگی-تاریخی خو گرفته‌ایم و همه پدیده‌های تاریخ معماری را تنها در این چشم‌اندازِ بسته درک و تفسیر می‌کنیم. واقعیت آن است که ارتباط محدودی که با برخی اساتید و دانشجویان تاریخ معماری اروپایی و آمریکایی داشته‌ام، و نیز تجربه‌هایی که از حضور در برخی کلاس‌ها و کارگاه‌های آنان کسب کرده‌ام، به من نشان داده است که این شرایط، به طرز قابل توجهی با وضعیت پژوهشگران خارج از ایران متفاوت است. تصویر ذهنی یک پژوهشگر غربی و به طور ویژه آمریکایی– با وجود آنکه از زمینه‌های فرهنگی کاملا متفاوتی برخوردارست- از کلیت قلمروی معماری اسلامی و حتی از معماری تاریخی ایران، از پژوهشگران ایرانی که در قلب این مضمون تاریخی قرار گرفته اند بسیار گسترده‌تر و فراگیرتر است. برای فهم تفاوت این دو تصویر ذهنی، راه‌های مختلفی وجود دارد. برای مثال، می‎توان نگاهی گذرا به برخی منابع پایه غیرفارسی معماری جهان اسلام داشت. کتابهای کرسوِل[1] و اتینگهاوزن[2] از بهترین نمونه‌های متقدم هستند که سالهاست به عنوان مراجع پایه آشنایی با معماری جهان اسلام تدریس و مطالعه می‌شوند. تورق گذرای این منابع، به روشنی نشان می‌دهد که این آثار، چه هنرمندانه و چه هوشمندانه، تصویری خلاصه اما جامع، از چیستی هنر و معماری در سرتاسر قلمروی اسلامی ارائه کرده‌اند. راه دیگر آن است که نگاهی گذار، به صفحات شخصی یکی از پژوهشگران غربی در وبگاه آکادمیا[3] بیاندازیم و ببینیم که آثار آنها در چه پهنه گسترده زمانی-جغرافیایی شکل گرفته است. همچنین، مرور یک مقاله مشخص – و به‌خصوص مقالات مروری- از پژوهشگران غربی نیز این ویژگی را نشان می‌دهد. در این آثار، معمولا با حرکت میان چندین سطر، می‌توان  از میان مرزهای چند کشور و گاه چندین قلمروی فرهنگی سیر نمود. خلاصه آنکه، در این نظام‌های آموزشی-پژوهشی، دانشجو از همان ابتدا، شناخت خویش را از یک نقشه جهانی آغاز می‌کند و رویدادهای تاریخی-معماریِ هر عصر را در پهنه‌ای از شرقی‌ترین گستره‌ها تا غربی‌ترین قلمروها درک می‌کند. برای مثال، در این نظام، در نقشه ذهنی اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم میلادی یک دانشجوی دوره کارشناسی تاریخ معماری، مسجد جامع خیوه تونس، مسجد جامع انور قاهره، مقبره امام دور در سامرا عراق، مسجد جامع نایین اصفهان، مقبره دوازده امام یزد، مقبره امیر اسماعیل سامانی در بخارا، مقبره عرب‌ اتا در تیم ازبکستان، و مسجد باب المردم در تولدو اسپانیا در کنارهم درک می‌شود. به علاوه، نقشه ذهنی شناخت، تنها به حوزه جهان اسلام محدود نمی‌شود و پژوهشگران از رویدادهای تاریخی اصلی که به طور همزمان در قلمروهای همسایه روی داده مطلع هستند. برای مثال، مرزهای شناخت در نقشه اواخر قرن دهم، به قلمروی ترکان سلجوقی محدود نشده و سرزمین‌های امپراطوری بیزانس، خلیفه فاطمی، سلطنت قراخانیان[4] ، حکومت آلان‌ها[5] و با کمی سختگیری حکومت‌های محلی اروپایی –که ما کاملا با آنها بیگانه‌ایم – را در بر می‌گیرد. این خصیصه که من آن را «حضور یک ژن جهانی، در فرایند شناخت» نام می‌گذارم، در آثار پژوهشگران غربی متقدم تقویت شده و هر چه بیشتر ادامه یافته است.



نقشه قلمروی امپراطوری بیزانس، حکومت سلجوقیان و اروپای شمالی در سال 1071 میلادی (McEvedy. C, 1967: 61)


 



روشن است که فقدان چنین نگرشی،  در نظام آموزشی-پژوهشی معاصر ایران، چه گسست‌های عمیقی در نحوه فهم و خوانش ما از هر موضوع تاریخی ایجاد می‌کند. از آنجاکه ما واژگان معماری تاریخی دیگر قلمروهایِ پیوسته به ایران و جهان اسلام را ندیده و نخوانده‌ایم، نسبت به این حوزه‌های جغرافیایی-فرهنگی نابینا هستیم و نمی‌توانیم دانسته‌های خود را این قلمروها به صورت معناداری پیوند زنیم. اما مگر شناخت معماری تاریخی ایران و جهان اسلام، بدون آشنایی با فرهنگ و معماری رایج در قلمروهای مرتبط با آنها ممکن است؟ مگر می‌شود به فهم اندیشه پرستش در فرهنگ ایرانی پرداخت و ردپای آن را در شبه قاره هند، در میان آتشکده‌های زرتشتیان و خانقاه‌های صوفیه جستجو نکرد؟ مگر می‎‌توان به نظام آموزشی در ایران عصر سلجوقی پرداخت، اما نسبت به حضور آن در آناتولی شرقی بی تفاوت بود؟ مگر می‌شود به اندیشه‌های تصوف در ایران قرن هفتم نگریست و همراه با مولانا، به سیر در عوارض جغرافیایی، مفاهیم فرهنگی و برهه‌های تاریخی از بلخ تا قونیه نپرداخت؟ یا خیلی ساده‌تر، مگر می‌شود از ساج آفریقایی نام برد و ندانست این ساختمایه چگونه و کجا عمل می‌آید، و با گذر از چه شهرها و دریاهایی راهی ایران شده است؟ یا اینکه مگر امکان دارد در مورد ترکیب باریکه تاق‌های متقاطع در مرکز ایران در قرن چهارم مطالعه کرد، اما از حضور این دستاورد نیارشی در قلمرویی که از کلیساهای سنگی ارمنستان شروع می‌شود و تا مقبره‌های آجری آسیای میانه ادامه می‌یابد تصویر یکپارچه و فراگیری نداشت؟ بی شک، درصورت محصور ماندن در مزرهای فعلی ایران نمی توان به فهمی اصیل در مورد هیچ یک از موضوعات فوق دست یافت[6]. اما مشکل آنجاست که در حال حاضر، برای «ما، پژوهشگران داخلی تاریخ معماری»، ورود به قلمروهای بیرون از ایران بسیار دشوار است. «ما» برای چنین حضوری آماده و تربیت نشده‌ایم. در شرایطی که یک پژوهشگر هیچ تصوری از جغرافیا، تاریخ و فضای فرهنگی یک بخش از جهان اسلام ندارد، چگونه می‌تواند، بی مقدمه و بی مهابا به سراغ یک بنا یا سند مشخص در مورد آن رود و آن را فهم کند. به نظر می‌رسد این راه برای «ما»، بسته است و ابزار خروج از این قلعه‌های خودساخته را نداریم. جان کلام آنکه با وجود آنکه فهم ایران فرهنگی در ادوار مختلف به شناخت عمیق و یکپارچه فلات ایرات و سرزمینهای پیرامون آن وابسته است، جهان شناختی ما فعلا و تا اطلاع ثانوی، به مرزهای فعلی ایران عزیز محصور و مقید شده است. بی شک، ما نیازمند دستیابی به یک فهم جهانی یا حداقل منطقه‌ای از معماری تاریخی هستیم. و چنانچه تأکید کردم، این به معنای دانشی تکمیلی که در مراحل و مقاطع بالاتر به دست می‌آید نیست. شناخت هنر و معماری ایران، بایستی از همان مقاطع نخستین آموزشی و از همان هسته اولیه، دارای ژن‌های جهانی باشد و در مقیاسی جهانی شکل بگیرد. مقاطع بالاتر، تنها بر وضوح این تصویر خواهد افزود. در نوشتار بعدی، به دلایل این امر، نتایج و مشکلات ناشی از آن و شاید راه‌حل‌هایی برای رفع آن خواهم پرداخت.


 


منابع:


Prochazka, A. B. 1986. Introduction to Islamic architecture. Zurich: MARO.


McEvedy. C. 1967. Penguin Atlas of Medieval History. London: Penguin Books.




[1] Keppel Cameron Creswell (1879-1974)
[2] Richard Ettinghausen (1906-1979)
[3] Academia.edu
[4] Karakhanids
[5] Alans
[6] این مسأله، در خصوص شناخت معماری جهان اسلام، بسیار وخیمتر است. امیدوارم در آینده نزدیک بتوانم نوشتاری را در بسط این موضوع با شما در میان گذارم.

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
جستار چهارم از پنج جستار در باب نقش معماری و شهر در رمان یوسف‌آباد، خیابان سی‌وسوم، نوشته‌ی سینا دادخواه [۴] | نازنین عارف‌کیا
آخرین راوی رمان، دختری بیست‌­ساله به اسم نداست که نام او نیز مانند سه شخصیت دیگر، از بخش اول تا چهارم بارها تکرار شده و در تمام بخش‌­های دیگر حضور دارد. تجربه‌­ی ندا در مواجهه با شهر و بناها قدری متفاوت با بقیه­‌ی راویان است؛ چرا که مسیر زندگی او نیز تفاوت­‌های زیادی با باقی شخصیت­‌ها دارد. او که دوران نوجوانی خود را، مانند سامان، در شهرک اکباتان گذرانده، زمانی ناچار به کوچ همراه خانواده­‌اش شده و به بندرعباس می‌­رود.
احیای «شهر اسلامی» در قرون ۲۰ و ۲۱ | میزگرد
«شهر اسلامی» به‌عنوان یک مفهوم و موضوع تاریخی مبهم از قرن نوزدهم در تخیل اروپایی ابداع شده است. با این حال، نقد شرق‌شناسی این انتظار را که تجدید حیات عقاید و سیاست‌های اسلامی آغازگر مرحله جدیدی از شهرسازی اسلامی باشد، به‌ویژه در حکومت‌های دین‌سالاری مسلمان مانند ایران و همچنین ترکیه و خلیج‌فارس، فرونشانده است.
نظم بصری تفرجگاه؛ چهارباغ اصفهان صفوی و تجربه‌های حسی‌اش | برگزاری رویداد
فرشید امامی بر اساس کتاب اخیر خود با عنوان اصفهان: معماری و تجربه شهری در ایران اولیه (انتشارات دانشگاه ایالتی پن، 2024) که به تازگی...
«تأملی بر اسطوره‌ی شیخ بهایی در معماری» | جعفر طاهری
اندیشه‌ی اسطوره‌ای بهاء‌الدین عاملی (شیخ بهایی)، بیش از چهار سده حاکم بر قلمروهای گوناگون علوم و فنون، بویژه معماری بوده است. مقاله‌ی حاضر تأملی تاریخی در آثار و لایه‌های پنهان زندگی شیخ بهایی و ارتباط او با قلمرو معماری است؛ و تلاش می‌کند با استناد به مدارک تاریخی اندیشه‌ی دیرپای توانایی و حضور برجسته‌ی شیخ در قلمرو معماری را مورد تحلیل قرار دهد.

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر