بازشناسی معماری و شهرسازی گذشته جز با معرفت به تمام ساحات و مراتب آن حاصل نمیشود. یکی از مقولات بسیار مهم در این حوزه شناخت نظامات حقوقی هر شهر و روستاست که صورتی ناملموس دارد و در مشاهدات و بازدیدها چنانکه باید نمیتوان آن را دریافت. در بررسی چند قباله مربوط به خانههای کلور به نکاتی حقوقی برخوردم که بدیع مینمود یا حداقل با نظام حقوقی کنونی بسیار متفاوت بود. مدیریت آبهای سطحی و تغذیۀ دام دو مسئلۀ بسیار مهم بود که در قباله به چگونگیها اشاره شده است.
کلور شهری در درۀ شاهرود در جنوب شهرستان خلخال است. همانند اتفاقی که برای بافتهای تاریخی اغلب شهرهای ایران افتاده، بافت تاریخی کلور نیز از میان رفته است و فقط لکههایی کوچک از آن به جا مانده است. بافت تاریخی شهر را بلوکهایی شکل میداد که از به پیوستن چند خانه شکل گرفته بود (همانند آنچه اکنون در همۀ شهرها دیده میشود). با این تفاوت که این خانهها برخلاف خانههای امروز کاملاً مستقل نیستند و هیچ چهار دیواریای کاملاً اختیاری نیست.
تصور کنید که بام شما راه عبور علوفۀ همسایه باشد! دریچۀ خانۀ همسایه به حیاط شما باز شود! یا پساب همسایۀ دیگر از میان حیاط خانۀ شما جریان پیدا کند! البته فقط این نیست چون شما هم برف بام خود را به حیاط همسایه میریزید و آب ناودانتان ـ که حجم آبش در پاییز و زمستانهای پربرف و باران گذشته بسیار مخرب بوده ـ بر بام یکی از اجزای خانۀ همسایه فرومیریزد و شما در قبال این آسیب تعهدی ندارید.
با توجه به زمین ناهموار شهر و قرار گرفتن آن در یک منطقۀ کوهستانی بسیار سرد ـ که نزولات آسمانی فراوان بوده است ـ مدیریت آبهای سطحی همواره یک بحران محسوب میشده است. از سوی دیگر معیشت مبتنی بر کشاورزی و دامداری موجب شده بود که در هر خانه حتماً طویله و چند انبار (انبارهای جداگانه کاه و علف) ساخته شود. به یقین میتوان گفت که زمین هیچکدام از خانههای بافت تاریخی هندسۀ مشخصی نداشت و مربع یا مستطیل کامل نبود. نقشۀ خانههای بافت که از اتاق(های) تابستانی، اتاق زمستانی، حیاط، باغچه، مستراح، راهرو، طویله، و انبار(ها) شکل گرفته بودند، وصالیِ بیریختی را نمایش میداد. از سوی دیگر ارتفاع این اجزا نیز برابر نبود و پست و بلند بسیار داشت. اتاقهای تابستانی و انبارها کشیده و مرتفع و اتاق زمستانی و طویله و مستراح بامشان کوتاه بود.
این ریخت درهمتنیدۀ خانهها و به تبع آن شهر، متأثر از وضع اقلیم و مناسبات معیشتی بود. این گونه سازگاری با طبیعت مردم را ناچار به نوعی سازگاری با یکدیگر نیز واداشته است که خود را در نظام حقوقی عرفی نشان داده است. در این نظام عرفی چارهاندیشی برای چند موضوع بسیار جلب توجه میکند که عبارتاند از: حقوق آبریز، برفریز، پساب، دریچه، برفراه، و راه عبور کاه و علوفه که به اختصار بدانها میپردازیم.
ـ آبریز: بر طبق حق آبریز همسایهای حق دارد آب ناودان برخی از اجرای خانه را به بام یا حیاط همسایۀ دیگر هدایت کند. اگر آبهای جاری همسایۀ مذکور نهایتاً به واحد دیگری راه پیدا کند، آب ناودان همسایۀ نخستین نیز همان راه را خواهد پیمود.
ـ برفریز: بر اساس حق برفریز همسایهای حق دارد که برف بام تمام یا اجزایی از خانۀ خود را در حیاط همسایه بریزد. در زمستانهای سرد و طولانی که برفها دیر آب میشود، برفریز موجب منازعه میشد.
ـ پساب: خانهای بافت تاریخی جملگی دارای چاه جذبی بودند. اما پسابهای شستوشو و پختوپز ناگزیر باید راه به بیرون میبرد و برای رسیدن به جوی عمومی شهر گاه ناگزیز از میان ملک چند همسایه میگذشت.
ـ دریچه: در خانههای تاریخی فقط در اتاق تابستانی پنجرههایی بزرگ تعبیه میشد. اتاق زمستانی، طویله و انبار از طریق روزن سقف و دریچههایی کوچک (گاه حدوداً ۲۰* ۳۰ سانتیمتر) روشن میشدند. در بسیاری از مواقع این دریچه به حیاط یا بام یکی از فضاهای همسایۀ مجاور باز میشد. اجازۀ این اشراف جای تأمل بسیار دارد.
ـ راه کاه و علوفه: خانههای قدیمی غالباً راهروهایی تنگ دارند. از سوی دیگر به لحاظ سلسله مراتب انبار علوفه و کاه معمولاً آخرین بخش خانه است که در پس طویله ساخته میشده است. در نتیجه انتقال پشتههای علف و کاه از میان دالانی تنگ و تاریک همواره دشوار بوده است. از این رو قاعدهای دیگر معمول شده است که بر اساس آن همسایهای حق دارد با عبور از بام همسایۀ مجاور کاه و علوفه را از روزن انبار خود به داخل آن بریزد. اگر همسایۀ دیگر در ابتدا یا طول راه اقدام به ساخت و ساز کند، ناگزیر باید این حق را برای همۀ همسایگان پس از خود به رسمیت بشناسد.
ـ برفراه: در بافت تاریخی بسیاری از مالکان نمیتوانند از داخل خانۀ خود به پشت بام خود بروند. از این رو ناچارند از بام چند همسایه گذر کنند و این حق باید به رسمیت شناخته شود. در زمستانها برای برفروبی از این حق استفاده میکنند. در زمانی که بام خانه نیازمند تعمیر باشد نیز این حقوق راهگشاست. نکتۀ دیگر اینکه حضور افراد بالغ و عاقل بر بامها جز در مدت معینه و موارد مزکور وجاهت ندارد.
یک نکتۀ بسیار مهم در این نظام حقوقی این است که اگر مناسباتی بین همسایۀ الف و ب که مجاور و مجانب یکدیگرند برقرار شده باشد، همسایۀ جدید ج با وجود آنکه اتصالی با همسایۀ الف ندارد، نمیتواند از حقوقی که همسایۀ ب در قبال همسایۀ الف بر گردن دارد، تن بزند و شانه خالی کند.
در بررسیها مشخص شد که این نظامات بر چند اساس پا گرفته و نهادینه شده است. نخستین این بنیادها «تقدمِ ساخت» است. بر این اساس ملکی که پیش از دیگر همسایگان ساخته شده، اقتضائاتش را به آیندگان تحمیل میکرده است. یعنی همسایۀ دوم که چسبیده به ملک اول ساخت و ساز میکرده ناچار بوده مسیر آبریز و برفریز و موارد دیگر را بپذیرد و با مالک قدیمی به تفاهم و توافق برسد. اساس دیگر «خرید» بوده است. مالکی حق آبریز یا برفریز را با پرداخت مبلغی میخریده است. و اساس دیگر معاوضۀ حقوق همسایگان با یکدیگر بوده است که بر این اساس همسایهای حق برفراه یا راه علوفه به دیگری میداده و امتیاز عبور پساب را دریافت میکرده است و قس علی هذا. البته شاید در بررسی اسناد بیشتر اساس و مبانی دیگری نیز به چشم آید.
با وجود همۀ تمهیداتی که برای اجرای این قواعد عرفی چیده میشده است و این نکات در قبالهها و بنجاقها قید میشده و نظام ریشسفیدی بر آن صحه میگذاشته است، باز در زمستانها ناوان همسایهها را در جنگ میآورده و منازعات و کدورتهای بسیار میان همسایگان برمیخواسته است اما با گرمای بهار همانند همان برفها آب میشده است.