۱. در آثارِ سعدی، خصوصا در گلستان و بوستان، رگهای است خاصِ او که در سخنِ دیگر بزرگان ادبِ فارسی، تا آنجا که من میدانم، یا نیست و یا اگر هست به این کمّ و کیف نیست.
۲. در شعر خیام، نحوی از هیچانگاری است که به دعوتی برای خوشباشی منتهی میشود. دنیا هیچ است، پس باید دم را غنیمت شمرد و در هر لحظه خوش بود. در نزد مولانا و عطار نیز رگهای از بیاعتنایی به دنیا هست؛ منتها به نفع عالم دیگر و چشم بستن از این جهان. این جهان هیچ است؛ چون سایۀ عالم دیگر است. اصلْ عالمِ دیگر است؛ پس باید مدام در پیِ یافتنِ راهی برای گذار از این عالم به عالمِ دیگر بود.
۳. اما به جای اینها، سعدی بر ناپایداریِ جهان تکیه میکند. در جهانِ او، هیچ چیز بر دوام نیست و همه چیز گذراست. چنین دعوتی در نفس خود ارزشمند است؛ نه از آن رو که مقدمهای برای خوشباشیِ اینجهانی است، و نیز نه از آن رو که این عالمِ فانی در برابر آن عالمِ باقی هیچ است ــ که هر دو موجّه است. این نحوی از هستیشناسی، و نیز معرفتشناسی، است که به نحوی خاص از اخلاق منتج میشود.
۴. وقتی دنیا گذراست، پس چه جای آزردنِ خلق در این جهانِ گذرا؟ چنین نگاهی به زندگی و جهان، به مثابۀ موقفی ناپایدار، در دلِ آدمی نوعی شفقت پدید میآورد که خاصِ سعدی و جهانِ اوست. از این منظر، نه فقط نباید دیگری را آزرد، که تا میتوان باید خوب بود و خوب ماند و خوبی کرد. این شکل خاصِ خوبی ــ که به گمانم جان و جوهرِ دعوتِ سعدی است ــ چیزی به غایت اینجهانی و خالص است. دعوتِ سعدی به چنین اخلاقیْ دعوت از ورای این عالم نیست، بلکه از افقِ همین عالم است. دعوت به نیازردن خلق و مردمداری و نیکی در حق آدمیان نه فقط به سببِ وظیفهای است که آدمی در برابر خداوند دارد؛ بلکه همچنین از آن روست که در این جهانِ ناپایدار، خانۀ خُرد و کلان بر آب است. این سرّی است که دریافتنش با فاصله گرفتن از مناسباتِ زندگیِ روزمره و اختیار کردن منظری کلان میسّر میشود.
۵. چنین دعوتی در روزگار ما کیمیاست. در گذشته، حتی گذشتۀ نه چندان دور، همیشه بودند کسانی که این سرّ را میدانستند؛ اما انگار امروز دانندگانِ این سر به غایت اندکاند. اینها البته تحسّری برای آن گذشتۀ خوبِ از دست رفته نیست؛ بلکه تلاشی است برای به یاد آوردنِ دعوتِ سعدی و جهانِ او، علیه الرّحمة.
در بابِ جهانِ سعدی، علیه الرّحمة
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
همخون بودن و خون ملی یعنی چه؟ کسی چه خبر دارد که در عروقش چه خونی جریان دارد؟ این همه ادوار که بر ما گذشته،...