مقوله نسبت علم و معماری در جهان قدیم، اعم از شرق و غرب، از مقولات شایسته پژوهش است که کمتر به آن پرداخته شده؛ در این سلسله یادداشتها که ترجمه آزاد و تلخیصیافته بخشهایی از فصول دوم تا چهارم کتاب استفان پارسل، چهار مفهوم تاریخی معماری، است؛ به نسبت علم و معماری و جایگاه معماری در طبقهبندیهای دانش در جهان غرب پرداخته میشود.
در یادداشت پیشین پیرامون جایگاه تبعی معماری در سنت باستانی تخنه و چگونگی استقلال آن تا قرن اول میلادی گفتگو کردیم. از این زمان تا قرون میانه که معماری ذیل«علوم کاربردی» [۱] در جهان غرب تثبیت شد، رابطهای پر نشیب و فراز را با سایر علوم تجربه کرد. پیش از هرچیز باید متذکر شد که علوم کاربردی یا مکانیکال آرت دستهبندی مجزایی، که جایگزین تخنه شود، نبود. این گونه تحت نامهای متفاوت به تدریج برای بیش از هزار سال توسعه یافت. این دستهبندی که از تمایزی کیفی درون سنت تخنه مایه میگرفت، به طرق مختلف توسط فلاسفه عصر باستان و قرون وسطای متقدم توسعه داده شد، و سرانجام تحت نام «مکانیکال آرت» در قرون نهم تا دوازدهم میلادی آشکار شد. این اصطلاح و نیاکانش درواقع هویت خود را از تضاد با دستهبندی متعالیتری تحت نام لیبرال آرت[۲] (صناعات یا علوم آزاد) میگرفتند.
درون دستهبندی تخنه یونانیان کلاسیک متاخر به صناعات معینی بسیار بیش از صناعات دیگر توجه میکردند. آنها با توجه به خوی اشرافی و اشتیاقشان به زندگی مرفه به فعالیتهای ذهنی، که بینیاز از نیروی بدنی باشد و به تحقق جامعه خوب یاری رساند، علاقهمند بودند. متعاقبا بسیاری از صناعاتشان را بر طیفی میان "آزاد" (الوتروس) [۳] و "پیشهورانه" (بنائوسوس، کاربردی، صناعی) [۴] طبقهبندی کردند. علیرغم این تمایز کیفی، تمام این صناعات درون دستهبندی تخنه، همچون فعالیتها یا محصولاتی که درسهایی را از آثار پیشین بیرون میکشیدند، تا به خواستهای کارفرمای فعلیِ عمومی یا خصوصی پاسخ دهند، باقی ماند. آزاد در برابر پیشهوری تمایزی ثانوی بود.
صناعات پیشهوری، که به نیروی بدنی نیاز داشت، پایینتر تلقی میشد؛ زیرا آنها مقام فکر را پایین میکشیدند و جسم و ذهن را خارج از فعالیتهای متعالی هدایت میکردند. افلاطون، در جمهوری، به آنها نه با عنوان تخنه، اصطلاحی خنثی که فاقد دلالتهای مثبت و منفی است، بلکه با عنوان تَس بانائوسیاس که عنوانی تحقیرآمیز است، ارجاع میدهد. ارسطو در نظری مشابه فلزکاری را پیشهورانهترین صناعت میدانست زیرا شرایط کارش خردکننده و نیروی بدنی زیادی برای نرم کردن فلز داغ و تغییر شکل آن نیاز داشت. خدای هفاستوس، حامی فلزکاری، چون فردی بدشکل و چلاغ و سوژه ریشخند و استهزاء تصویر میشد. عموما صناعاتی چون درودگری، سنگبری و ساختمانسازی، که به نیروی فیزیکی نیاز داشت، در انتهای طیف آزاد-پیشهورانه قرار داده میشد. هرچند مجریان موسیقی و نقاشی به مهارتهای دستی تکیه داشتند، اما کمتر محتاج نیروی بدنی بودند و بنابراین به بخش آزاد در ابتدای طیف نزدیکتر بودند. دستمزد صنعتگران نوعا با موقعیتشان بر طیف آزاد-به-پیشه ور سازگار بود. در فرآیند ساخت یک بنای عمومی، نقاش مزدی بیش از نجار به دست میآورد. دستمزد معمار مشابه بنّا بود، هرچند او مستقیما در کار فیزیکی دخالت نمیکرد.
عموم فلاسفه در یونان و روم بر این فرض که صناعات باید از بالا به پایین رتبهبندی و درجهبندی شود، هم رای بودند؛ اما آنها بر سر معیاری که بایست برای رتبهبندی استفاده شود توافق نداشتند. ولادیسلاف تاتارکیویچ [۵] هفت دسته متفاوت را شناسایی میکند:
۱- سوفیستها (از اواخر قرن پنجم پیش از میلاد) صناعات را با توجه به موضوعات عینیشان متمایز میکردند. صناعات معطوف به لذت (چون نقاشی) بالاتر از صناعات کاربردی (چون بنایی) بود. این طبقهبندی عموما استفاده میشد.
۲- افلاطون (۴۲۷-۳۴۷ پ.م) صناعات را براساس ارتباطشان با اشیاء واقعی متمایز میکرد. صناعاتی که استفاده از چیزهای واقعی را ممکن میسازد (چون شکار) بالاترین مرتبه است. صناعاتی که چیزهای واقعی را تولید میکند (چون بنایی) در میانه هستند، و صناعاتی که چیزهای واقعی را تقلید میکنند (نظیر نقاشی) در پایینترین مرتبهاند.
۳- ارسطو (۳۸۴-۳۲۲ پ.م) معیار پایهای افلاطون را استفاده میکند اما تنها شامل دو دسته میشود: صناعاتی که طبیعت را کامل میکنند (چون بنایی) بالاتر از صناعاتیاند که طبیعت را تقلید میکنند (چون نقاشی، مجسمهسازی و شعر).
۴- سیسرو (۱۰۶-۴۳ پ.م)، خطیب سخنور رومی، صناعات را با توجه به تاثیرشان بر جامعه متمایز میکرد. آنهایی که تاثیر عمدهای در سودمندی یا عظمت داشتند (چون سیاست یا فنون نظامی) بالاترین بودند. صناعتاتی که تاثیر بینابین داشتند (چون علوم، شعر و سخنوری) در میانه بودند، و آنها که تاثیر کمتری داشتند، پایینترین بودند.
۵- کوینتیلیان (۳۵-۹۵ م)، دیگر خطیب سخنور رومی، صناعات را بر اساس محصولاتشان متمایز میکرد. برخی به هیچ عملی نیاز نداشتند و تنها فهم را جستجو میکردند. (چون نجوم) برخی اعمالی را تولید میکردند (چون رقص) و نتیجه برخی محصولاتی بود که میتوانست دیده شود (چون نقاشی). نظیر ارسطو و فیثاغوریان پیش از او، وی این سه دستهبندی را نظری، عملی و کاربردی [۶] میخواند؛ البته بدون واژههای لاتین و با استفاده از اصطلاحات یونانی تئورتیک [۷]، پراکتیک [۸]، و پئوتیکن [۹]. کوینتیلیان صناعات را صریحا رتبهبندی نکرد. به عنوان یک خطیب هدف اصلیاش تعیین موقعیت سخنوری بود که آن را به همراه رقص در گروه عملی قرار داد.
۶- گالن (۱۲۹-۲۰۰)، آناتومیست و جراح مشهور، صناعات آزاد را از صناعات پیشهورانه، براساس تلاش فیزیکی که نیاز دارند، متمایز ساخت. این امر تداوم تمایز یونان کلاسیک میان این دو بود. صناعاتی که به مهارتهای ذهنی نیاز داشت (چون طب، سخنوری، هندسه، حساب و نجوم) بالاتر بودند. آنها که به مهارت دستی نیاز داشت اما نیروی زیادی صرف نمیکرد (چون نقاشی) در جایگاهی پایینتر قرار داشت. صناعاتی که محتاج تلاش بدنی بود (چون ساختمانسازی) در پایینترین جایگاه قرار داشتند. علاقه گالن به طب میتواند عاملی موثر در هدایت او به قراردادن آن در راس دستهبندیاش باشد. این دستهبندی بهطور عمومی استفاده میشد.
۷- فلوطین (۲۰۵-۷۰)، نخستین فیلسوف نوافلاطونی، صناعات را بر اساس میزان معنویتشان متمایز میکند. صناعاتی که صرفا ذهنیاند (چون هندسه) بالاتر و نزدیکترین به جهان معنایند. آنها که فعالیتهای انسانی را بهبود میبخشند یا زینت میدهند (چون فن خطابه، سیاست و نظامیگری) ثانویند. و آنهایی که طبیعت را تقلید میکنند (چون نقاشی) در مرتبه سومند. باقی صناعات در درجات بعداند، چون نمیتوانند عالم معنا را انعکاس دهند. صناعاتی که به طبیعت کمک میکنند (چون طب و کشاورزی) چهارمند. آنها که اشیاء محسوس را تولید میکنند (چون ساختمانسازی) در پایینترین مرتبهاند. در منظر فلوطین یک ساختمان نمی تواند قلمرو معنا را انعکاس دهد، هرچند میتواند ایده درونی سازنده را انتقال دهد.
در این هفت طبقهبندی ارائه شده، ساختمانسازی در تقسیمبندی افلاطون (۲) و ارسطو (۳) موقعیتی واسطهای را نشان میدهد. در پنج طبقهبندی دیگر، از جمله دوتایی که رایجتر است (۱و۶)، ساختمان جایگاهی در پایین یا نزدیک به پایین طیف را اشغال میکند. پیشفرض این طبقهبندیهای باستانی، بهوضوح، کاملا از تمایزات مدرن میان هنر و صنعت و هنر و علم متفاوت است. زمانی که برنامه آموزشی در دوره هلنی تثبیت شد، شامل هفت موضوع از موضوعات صناعات آزاد بود: حساب، نجوم، جدل، هندسه، دستور زبان، موسیقی نظری و فن بیان. این موضوعات بیش از توجه به پاسخ به نیازهای دنیوی برای توسعه مهارتهای یک ذهن آزاد [۱۰] منظور شده بود. هندسه و حساب، بیش از استفاده در موارد کاربردی، چون پیمایش زمین و محاسبه بدهیها، بر اصول انتزاعی و موضوعهای تمرکز داشت که بهوسیله اقلیدس و پیتاگوراس تاسیس شده بود.
این آموزش عمومی هیچگونه صناعتی، حتی مواردی چون نقاشی و موسیقی که تا حد زیادی از پیشهوری و کار یدی دور بود، شامل نمیشد. ژیمناستیک، آواز و موسیقی عملی بخشی از آموزش یونانی از عصر باستان بودند، اما همگی آنها از زمانی که برنامه آموزشی در اواخر دوره هلنی تثبیت شد، ناپدید شدند. صناعات مادی، چون درودگری، سرامیککاری و سنگبری هیچ جایی در این دیدگاه نداشتند. در روم باستان در قرن اول پیش از میلاد، ویتروویوس به معماران آینده توصیه کرد آموزشی عمومی در هنرهای آزاد، بهبود مهارتهای ترسیم و آشنایی با رشتههای دیگر (تاریخ، حقوق، فیزیک، طب) ببینند؛ ظاهرا او میپنداشت این آموزش درسهایی میدهد که بعدا در کار عملی به کار میآید. هرچند برخی مطالعات اخیر این ایده را مطرح میکند که هدف ویترویوس، و اصولا منظور او از تالیف ده کتاب معماری، ارتقاء جایگاه معماری از یک صناعت کاربردی به صناعتی آزاد بود. [۱۱] (ادامه دارد)
کتابشناسی
Parcell, Stephen. Four historical definitions of architecture. McGill-Queen’s University Press 2012
[1] Mechanical Arts
[2] The Liberal Arts
[3] Eleutheros
[4] Banausis
[5] Wladyslaw Tatarkiewicz
[6] Productive
[7] Theoretike
[8] Praktike
[9] Peotikon
[10] a liberated mind
[۱۱]در این رابطه به یادداشت استاد ارجمند سرکار خانم دکتر اهری، با عنوان «رساله معماری»، در همین وبگاه (مورخ ۲/۱۰/۱۳۹۵) مراجعه نمایید.