نوشتۀ جیمز اکرمن| ترجمهٔ مجید حیدری
تشبیه زبان
مزیت چنین تعریفی از سبک این است که مفهوم آن را از حوزۀ ارزشها خارج کرد. و مؤید این که لحن زیباییشناختی را رد میکند، این است که مقاله در میان مجموعهای از مقالههای مردمشناسی چاپ شد. سبک در صورتبندیاش (در قیاس با زبان) ابزاری است برای پرداختن به مجموعههایی از آثار محدودهای زمانی، مکانی، گروهی، یا فردی به کمک تعریف خصوصیات مشترکشان که نظم یا حالتی ارتباطی به آنها داده است. تشبیه [سبک به] زبان واضح است. هرچند از روی چنین تعریفی به نظر میرسد که این محملِ ارتباطْ وجودی دارد مستقل از آثاری که برای بیان آن را به خدمت گرفتهاند. چنین تعریفی با کاربرد کلمههای «شیء (سوژه)[۱]» و «نظامی از صورتها»[۲] در نقلقول بالا تقویت شده است. پس محمل که سبک باشد و اثر را میشود در رابطهای با هم دید که قابل مقایسه با لانگ و پارُل[۳] در نشانهشناسی سوسوری است. تصور من این است که شاپیرو مستقل از نشانهشناسان به چنین تمایزی رسیده باشد و سپس قرابت صورتبندیاش را با آن ایشان کشف کرده باشد (که منجر به همکاری نزدیک و مقالهای دربارۀ نقش قالب[۴] در تصاویر و حکاکیها شد.[۵])
من با تناظر سبک و زبان مشکل دارم، چون زبانهای کلامی از میان سبکهای ادبی مختلف جان به در میبرند؛ چاسر[۶] و جُیس[۷] هر دو به انگلیسی نوشتهاند. ما وقتی به زبان معماریانه ارجاع میدهیم که به نظامهایی مثل نظمهای سنتی نظر داریم، نظامهایی که مانند زبانهای کلامی نحو داشته باشند (یعنی روابط استوار) و در سبکهای مختلف یونان و روم و رنسانس و باروک و نئوکلاسیسیسم و غیر آن ظاهر شده باشند. البته ممکن است من مته به خشخاش توصیه یا نظری حاشیهای از شاپیرو گذاشته باشم که قصدش از آن روشنتر کردن نکتهای بوده باشد، اما باز هم مطمئناً سبک در صورتبندی شاپیرو (نسبت به نوشتههای من) وجودی مستقلتر از آثار دارد. و چون من تفاوتها را فقط با بیان دوبارۀ موضعم روشن توانم کرد، به خلاصهترین قدری که بتوانم و با پوزش چنین میکنم.
پینوشت:
[1] Subject
[2] System of forms
[3] Langue and Parole
[4] Format
[۵] اشاره به یک مقاله و یک کتاب:
Schapiro, Meyer. "Field and Vehicle in Image Signs." Semiotica 1 (1967): 3.
Schapiro, Meyer. Words and Pictures: On the Literal and the Symbolic in the Illustration of a Text. The Hauge: Mouton, 1973.
[6] Chaucer
[7] Joyce