این یادداشت، به شهادت محتوای آن، باید نخستین یادداشت در مجموعه یادداشتهایی میبود که به حول و قوه الهی در آسمانه خواهم نوشت. اما اندیشه نوشتن این یادداشت در مراسم افتتاح آسمانه شکل گرفت؛ و با توجه به الزامی که، به درستی، از سوی گرادنندگان وبگاه برای ارائه یک یادداشت پیش از رونمایی از وبگاه وجود داشت، تقدیر چنین شد تا این یادداشت دومین باشد.
موضوع یادداشت حاضر "یادداشت" است. شاید بتوان پرسش آغازین آن را اینگونه تعبیر کرد که «چرا باید یادداشت بنویسیم؟». این پرسشی است که البته در درون خود میتواند پرسشی دیگر نیز داشته باشد، اینکه اساسا «چرا باید بنویسیم؟». پرسشی که هرچند پاسخ به آن در وسع ناچیز حقیر نیست اما میتوانم از منظر شخصی خود سخنی کوتاه در باب این پرسش بگویم. نوشتن برای من نوعی تامل کردن است؛ راهی است برای تعمیق یافتهها و درونی کردن دانستههایم. استاد ارجمند جناب آقای دکتر هادی ندیمی، در یادداشتی که بر همین وبگاه قابل دسترسی است، از حدیثی یاد کردهاند که در آن رسول اکرم(ص)، در پاسخ به مردی که درباب علم از ایشان پرسیده، علم را در پنج مرحله توصیف کردهاند: سکوت، گوش فرادادن، حفظ کردن، عمل کردن و نشر دادن. شاید تصور عمومی بر این باشد که نوشتن متعلقِ آخرین مرحله علم است، اما در تصور من نوشتن به میانه راه تعلق دارد. به مرحله حفظ کردن یا «تحفظ»؛ زیرا آنجاست که ما شنیدهها و دانستههایمان را با از بر کردن، مال خود میکنیم و درونی میکنیم. بنابراین نوشتن برای من نه نوعی عملِ علمی، که مقدمه آن است. البته این تعبیر، همانگونه که اشاره کردم، شخصی است و به این دلیل کمتر مایلم، یا اگر بخواهم بیتعارف سخن بگویم، اصلا مایل نیستم بر سر آن با کسی مناقشه کنم. اما آنچه در ادامه پیرامون یادداشت خواهم گفت بخشی از دانستههایم است که همان نیاز به نوشتن، یعنی نیاز به عمیقتر شدن، مرا به قلمی کردن آن برانگیخته، پس بیتردید خوشحال خواهم شد اگر بحث و نظری نیز پیرامون آن دربگیرد.
امروزه یادداشت نویسی عمدتا ذیل سنت روزنامهنگاری تعریف شده است؛ اما یادداشت نویسی، تاریخی بهمراتب طولانیتر و پربارتر از روزنامهنگاری مدرن دارد. اگر بتوان تمدن یونانی را سپیدهدم تفکر مکتوب در تاریخ بشر دانست، از همان سپیدهدم یادداشتها نقشی ویژه را در ثبت تفکرات بشر ایفا کردهاند. به گونهای که در زبان یونانی با وضع دو اصطلاح مختلف میان یادداشتهای شخصی که عموما به منظور یادآوری و مواردی چون درس و بحث و خطابه به کار میرفت؛ و نوشتارهایی که بر اساس قواعد روشمند و معین تالیف و ویرایش میشد، تفاوت مینهادند. اولی را هیپومِنِما (hypomnema) و دومی را سینگراما (syngramma) مینامیدند. چنین تفاوتگذاری بعدها از طریق سنت اسکندرانی به تمدن اسلامی نیز راه یافت. هرچند در زبان عربی واژگانی برای تمایز میان یادداشتهای علمی و کتابهای علمی وجود نداشت، اما آنگونه که گریگور شولر در اثر خود با عنوان شفاهی و مکتوب در سدههای نخستین اسلامی [۱] نشان میدهد، مسلمانان در عمل چنین تمایزی را قایل بودند؛ بهگونهای که دانش اسلامی تا اواخر قرن دوم و حتی اوایل سوم هجری عموما در قالب یادداشت نویسی توسعه مییافت. در این دوران عالمان مسلمان شکل نهایی و تثبیت شدهای به آثار خود نمیدادند و عمدتا منابع نوشتاری خود را در قالب یادداشت تولید میکردند. براساس اظهارات شولر همین یادداشتها به منابع بسیاری از کتب و جوامع حدیث اولیه، که در قرون سه و چهار هجری تالیف گردید، تبدیل شد. به این ترتیب میتوان به نقش برجسته و کمنظیر یادداشتنویسی در پیدایش سنت علمیِ تمدن اسلامی پی برد.
هرچند با ظهور سنت تالیف و تصنیف از اوایل قرن سوم هجری، یادداشتنویسی دیگر یگانه طریق ثبت مکتوب دانش در تمدن اسلامی نبود، اما این موضوع را نباید مرادف با بیاهمیتی یا از بین رفتن سنت یادداشتنویسی دانست؛ بلکه بالعکس این واقعه، به تعریف سنتهای جدیدی چون حاشیه (نویسی) و تقریظ در تمدن اسلامی انجامید که قالب اساسی آنها یادداشت بود. به نظر میرسد که ماترک همین میراث بود که در اوایل دوره معاصر و توسط چهرههای عمدتا ادبی، نظیر علامه قزوینی، ملکالشعرا بهار، استاد همایی، مجتبی مینوی و دیگرانی نظیر ایشان، که همگی علاوه بر آشنایی با علوم جدید، پیشینهای از آموزش به روش سنتی نیز داشتند، وارد فضای فرهنگی و ادبی ایران معاصر شد؛ جریانی که حاصل آن شکلگیری برخی از مهمترین مجلات فرهنگی و ادبی معاصر چون یادگار و یغما بود. سنتی که در چند دهه اخیر نیز با انتشار مجلات ارزشمندی چون کلک و بخارا ادامه یافت.
یادداشتنویسی، در معنای فوق، صبغه و سابقهای علمی دارد و از این منظر با یادداشتنویسی رسانهای متفاوت است؛ اما در عینحال ویژگیهایی دارد، که آن را از سایر گونههای تولید علمی نظیر مقاله و گزارشنویسی متفاوت میسازد. یادداشتها معمولا دامنه موضوعی محدودتری دارند و به همین جهت در تدوین آنها نیز از منابع کمتر و ساختار نوشتاری آزادتری استفاده میشود. اغلب محدودیتهایی که در زمینه فن نوشتاری و نحوه ارجاع به منابع در مقالات و سایر تولیدات علمی وجود دارد، به سبب شخصیتر بودن محتوا، در یادداشت وجود ندارد؛ و گاه همین اندازه که نویسنده مرجع سخن خود را، در مواردی که سخن از او نیست، روشن کند کفایت میکند. با این وصف این پرسش پیش میآید که اگر یادداشتنویسی تا این حد شخصی و آزاد است اساسا پرداختن به آن، آن هم در شکلی جمعی نظیر آنچه در آسمانه شاهدیم، چه ضرورتی دارد؟
اولین نکته در پاسخ این سوال همان است که در بخش معرفی وبگاه آسمانه نیز به آن اشاره شده؛ اینکه همواره اندیشههایی هست که از قالبهای رسمی بیان اندیشه چون مقاله میگریزد. نکتهای که در اینجا مایلم اضافه کنم آن است که اساسا برخی اندیشهها عظیمتر از آنند که در قالب تنگ مقاله بگنجند؛ یادداشتها، مناسبترین قالب برای بیان چنین اندیشههایی است. به شخصه معتقدم بسیاری از نوشتههای آغازین مرحوم پیرنیا در مجلاتی چون هنر و مردم، باستانشناسی و هنر و فرهنگ و زندگی که بعدها دستمایه تدوین یکی از معدود نظریههای بازخوانیِ تاریخ معماری ایران، سبکشناسی، شد بیشتر از جنس یادداشتاند تا مقاله. نکته دوم به ظرفیت ویژه قالب یادداشت در ثبت اسناد و یافتههای کوچک باز میگردد. گاه محققان به یافتههایی برمیخورند که از سویی به دلیل اختصارشان امکان ثبت آنها در قالبهایی چون مقاله و کتاب، وجود ندارد، و از سوی دیگر از چنان اهمیتی برخوردارند که چشمپوشی از انتشار آنها امکان پذیر نیست؛ یادداشتها مناسبترین ابزار برای ثبت چنین یافتههایی است. نمونه چنین یادداشتهایی را در هر حوزه از علم میتوان یافت. اگر بخواهم از تاریخ معماری ایران مثال بزنم، بسیاری از نوشتههای گدار و همکارانش در مجموعه آثار ایران را مثالی از اینگونه یادداشتها میدانم. اگر نخواهم خیلی راه دور بروم، نوشته دوست خوبمان جناب سینا سلطانی با عنوان علم جال در همین وبگاه، حداقل برای خود من، نمونه دیگری از این قبیل یادداشتهاست. سرانجام آخرین نکتهای که مایلم به آن اشاره کنم، یک ویژگی محتوایی، یعنی شخصی بودن یادداشت است؛ ویژگیای که باعث میشود یادداشتها محمل مناسبتری برای بیان دغدغههای محققان و پژوهشگران باشد. این ویژگی ممکن است در نگاه اول فردی به نظر برسد اما در نگاهی عمیقتر همین ویژگی نقش مهمی در ثبت روح جمعی تفکرات یک دوره ایفا میکند؛ چیزی که در مقالات، کتابها و سایر شیوههای ثبت اندیشه، حداقل به این روشنی، دیده نمیشود. امروزه با نگاه به مجموعه یادداشتهای مجلاتی نظیر یادگار، یغما، کلک و بخارا میتوان برخی از مهمترین دغدغههای جامعه ادبی ایران معاصر را به گونهای کلی یا به تفکیک ادوار شناسایی کرد.
در این نوشتار کوشیدم به گونهای فشرده از پیشینه و دلایل اهمیت یادداشتنویسی سخن بگویم؛ گونهای از ثبت دستاوردهای علمی، که در سالهای اخیر، و خصوصا با رونق خارج از قاعده بازار مقالات علمی-پژوهشی، از قدر و قیمت آن کاسته شده و از سکه افتاده است. به شخصه امیدوارم آسمانه محملی باشد برای تداوم حیات این سنت دیرپا و پربار در حوزه مطالعات معماری و غمزهای برای شکستن رونق بازار سامری مقالهنویسی. ان شاءالله.