الکساندرا لَنگ | مارس ۲۰۱۲
ترجمۀ افرا بانک
ما بین ساختمانها گیر افتادهایم، ولی آیا بلدیم دربارهشان حرف بزنیم؟
همه جا ساختمان هست، بزرگ و کوچک، زشت و زیبا، چشمپرکن و ناپیدا. ما لابلای آنها قدم میزنیم و داخلشان زندگی میکنیم، بیشترمان ساکنین منفعل شهری پر از برج و خانه و فضای باز و مغازهایم، بی آنکه در خلق آنها دخالتی کنیم. حال آنکه مهمترین مخاطبانشانیم. مالکین، کارفرمایان و ساکنین هردم تغییر میکنند، آنچه میمانَد معماری است، و در حیات شهر و اهالی آن، تا روزگارها پس از دوران بازیگران اصلی، نقشی اساسی ایفا میکند. ما (در مکالمات و در وبلاگهایمان) میگوییم که خانهها موضوع سرمایهگذاریاند، اراضی ساختمانی فرصت[های بالقوه]اند و مشاعات فروخته نشده فاجعۀ اقتصادی، ولی در این همه صحبت راجع به مستغلات هیچوقت به سراغ واقعیت عینی پروژههای ساخته شده و نشده نمیرویم. باید به جای اینکه فقط درمورد پول حرف بزنیم، دربارۀ بلندی و حجم، سَبک، تداومپذیری و گشودگی در معماری و روند پیشرفتش هم بگوییم. طراحی صرفاً تزئین کردن روی کیک نیست، آنچیزی است که معماری ساختمانها را شکل میدهد، و کاری میکند که به جای فرار، دوست داریم در آنها زندگی کنیم، غذا بخوریم و به خرید برویم. منتقدان معماری میتوانند طرحهای تازه را مورد التفات قرار دهند و در آنها کَندوکاو کنند، ولی [چه سود؟ که] تعداد خوانندگانشان این روزها خیلی کم شده است. ما نیازمند منتقدان بیشتریم ـ که اهل شهرند ـ و مشتاقاند و میدانند چه بگویند تا شهر را اصلاح کنند.
مواقعی هم پیش میآید که اهالی شهر به پا میخیزند؛ فاجعه که رخ میدهد (و میشود آنچه نباید بشود) و تعارضی با [منافع] شخصمان پیش میآید (و رَویّۀ «به حریم من کاری نداشته باش» را پیش میگیریم) اعتراض میکنیم. ولی به ندرت با تغییرات روزمره و [ساخت و سازهای] تدریجی، که به شدت بر محیط پیرامونمان مؤثرند، بیدار میشویم. میدانیم دوست داشتهایم محیطمان چطور باشد ولی بلد نیستیم وصفش کنیم، یا تغییرش دهیم، یا حداقل نظر خودمان را تغییر دهیم. لازم است یاد بگیریم که چطور ساختمان، طرح شهری، یا نقشههای طرح توسعهای را تفسیر کنیم، و بفهمیم کجاست که نقد ممکن است مؤثر افتد.
خوب، پس ببینیم چطور یک ساختمان را تفسیر کنیم؟ بیایید مثل هروقت دیگری که میخواهید فنّی را بیاموزید، بهترین نمونۀ دور و برتان را بردارید و آنقدر حلاجی کنید تا از چند و چونش سردربیاورید. من [برای این منظور] در کلاسهای نقد معماریام مقالهای را مطرح میکنم، که عنوانش هم با بناهایی که وصف کرده متناسب است، و هم درمورد خود مقاله صدق میکند: «گاهی کارمان را درست انجام میدهیم»، که در ۳۱ مارس ۱۹۶۸ در تایمزِ نیویورک [۱] توسط اِیدا لوئیس هاکستِبِل [۲] منتشر شد. نقد هاکستبل بر ساختمان بانک مارینمیدلند [۳] که در ۱۹۶۷ توسط شرکت اسکیدمور، اوئینگزومریل [۴] در پلاک ۱۴۰ برادوِی در مَنهتنِ سُفلی ساخته شد توضیح میدهد که آثار دورههای مختلف معماری و هنر عامه به چه نحو اعجابآوری در کنار هم میتوانند فضای عالی شهری بسازند.
هاکستبل برج اداری را نقد میکند، اما فقط از منظر یک عابر: او میداند که از دیدِ ۹۵ درصد اهالی نیویورک تنها نکتۀ مهم ساختمان این است که پسزمینۀ مجسمۀ مکعب قرمز ایسامو نوگوچی [۵] قرار میگیرد. صورت همۀ بناهای همسایه را خیلی گذرا مرور میکند، و بر تنوع سَبک تاریخی و مصالحشان، و همینطور تأثیر حضورشان بر چشماندازِ خیابان تأکید مینماید. تمرکز اصلیاش بر پیادهروهای طرفین و فضاهای باز است. مکعب نوگوچی پلازا [به معنای فضای باز یا گذری که برای تفرج و آمدوشد و کسبوکار و مراسم جمعی به کار میآید. م.] را به حیاط جلوییِ مارین میدلند بدل میکند، که حقیقتاً هم منظرۀ جذابی است، اما مناظر جذاب دیگری هم در اطراف مکعب و درامتداد ردیف یادوارهها[ی قهرمانان] [۶] به سوی مرکز تجاری شهر وجود دارد. چیزی که این گوشۀ شهر، و در واقع هر شهری را، «بینقص» میکند تضاد پُر و خالی است.
آنچه یک گوشه، یک محله یا کلّ یک شهر را از دیگری متفاوت میکند، نسبت فضای ساختهشده به فضای باز است: بلندمرتبههای وسط شهر در مقابل بناهای کوتاهقد با سنگ قهوهایِ بروکلین در نیویورک یا ساختمانهای نوکتیزِ جادۀ ساحلی دریاچۀ مرکزی درمقابل محلههای مسکونی شمال و جنوب شیکاگو. از نگاه هاکستبل، «فضای بدون مقیاس، بدون دروبند، بدون حدّومرز و بدون جهت بیمعنا است.» او، با سبک و سنگین کردن نیاز به معماری [یا فضای بسته م.] و فضای باز، محل را از منظر عابرین پیاده وصف میکند، و در عین حال چاشنی تاریخ را هم به تجربۀ قدم زدن روزمره در خیابان میافزاید.
از بین آنان که به نقد مبادرت میورزیدند اندک کسانی میتوانستند حقیقتاً منتقد شوند. ترکیبی از اقبال بلند و برآشفتگی، در دورانی از حیات شهر که ساختوساز بر تعقّل پیشی گرفته بود، موجب شد که نقد بر این گروه حادث شود. میان معماری اواخر دهۀ ۱۹۵۰، که هاکستبل به کسوت منتقد درآمد، و موج ساختمانسازی اوایل قرن بیستویکم شباهت زیادی وجود دارد. در هردو مورد، [ساخت] برجهای عالی متعدد به جای خانههای آجر و ملاطساز محلی همه را مبهوت کرد. در این میان بودند (و هستند) آثاری که معماری ارزشمندی داشتند، ولی [در مجموع] سرعت ساخت و ساز به نوعی فرهنگِ سرهمبندی میدان داد ـ ایدههای خوب در محیطهای نامناسب و به صورتهایی نازل تکرار شد.
هاکستبل کارش را در دهۀ ۱۹۴۰ بعنوان دستیار سرپرست معماری و طراحی موزۀ هنر مدرن [۷] شروع کرد. سپس در ۱۹۵۰ برای یک دوره تحقیق بر معماری مدرن به ایتالیا اعزام شد و متعاقبش کتابی دربارۀ معمار و مهندس پیِر لوئیجی نِروی [۸] نوشت. او در مقام یک تاریخدان مجرّبِ جنبش مدرن، متوجه جای خالی پوشش خبری معماری تایمز نیویورک شد. شامۀ کارآزمودهاش، که بخوبی میتوانست کار عالی را از کار درجه دو تشخیص دهد، از همان ابتدای امر یاریاش کرد. در ۱۹۵۹ نامهای طولانی به سردبیران تایمز نوشت که به نقد مثبت از نمایشگاه عکس یک پروژۀ خانهسازی جدید در کاراکاسِ ونزوئلا واکنش نشان میداد. ظاهراً، پروژه عالی بود، ولی هاکستبل مدتی در آنجا حضور داشته و میدانسته است که این بناهای زیبا مناسب ساکنانشان نبودند. نامهاش (که بطور کامل چاپ شد) نشان از دانش، اشتیاق و صدای منتقدانۀ او داشت و روزنامه استخدامش کرد.
در ۱۹۶۳ هاکستبل منتقد معماری شماره یک تایمز شد. این موقعیت را، با عناوین مختلف، تا ۱۹۸۲حفظ کرد و در ۱۹۷۰ یک جایزۀ پولیتزر گرفت. آنچه ده سال اول کار او بعنوان منتقد را ستودنی و شایستۀ تکرار میکند همزمانیاش با بسیاری آثار عالی معماری مدرن است: موزۀ ویتنی [۹]، ساختمان سی.بی.اس [۱۰]، راستۀ [ساختمانهای] شیشهای در خیابان پارک، پلازاهای مرمری مرکز لینکلن [۱۱] آثار او را که میخوانیم (که در دو مجموعۀ خارقالعاده و تأثیرگذار بنامهای تازگیها پنبۀکدام ساختمان را زدهای؟ [۱۲] و بالاخره اینها بلوار بروکنر را تمام میکنند؟ [۱۳] گردآوری شده)، خیلی واضح است که او در وهلۀ اول خودش را به اهالی نیویورک متعهد میداند ـ و میاندیشد که این اهالی استحقاق بیشتری دارند.
هاکستبل در «گاهی کارمان را درست انجام میدهیم» اول هر چه را که میبیند وصف میکند. این ممکن است خیلی راحتطلبانه بنظر برسد، ولی مرحلهای است که این روزها، که غالب نقدها با عکس یا مجموعه اسلاید همراه است، بیشتر منتقدین از آن میپَرند. اینگونه نویسندگان میخواهند با تکیه بر ابزار دیداری دفعتاً به موضوع مهمتری برسند: خلاقیت معمار، گرایش بینالمللی اثر، نظریهای که در بطن تجربۀ عملی پنهان شده است. هاکستبل به خواننده دستورالعملهای واضحی میدهد که کجا باید بایستد، صاف و پوستکنده میگوید که متوجه چه نکتهای است، و مستقیماً بصیرت لازم برای تفسیر یک ساختمان یا شهر را به خواننده عرضه میکند. اول، لازم است که در محل حاضر شوید. البته که نقد نقشههای یک ساختمان غالباً ضروری است، ولی تا اثر را نبینید، آن را لمس، و شخصاً تجربهاش نکنید نمیتوانید دریابید که چه چیز سرجای خودش است.
این مثلاً نمونهای از رویکرد مرسوم [او] است: در پیادهرو میایستد و توجه شما را به سمت شرق جلب میکند:
برای اینکه بهترین تصور عینی از نیویورک را بدست بیاورید، بروید به برادوی، در حدّفاصل خیابانهای سیدار [۱۴] و لیبِرتی [۱۵] و رو به شرق بایستید. در اینحالت درست جلوی یک ساختمان جدید خواهید بود که در پلاک ۱۴۰ برادوی ساخته شده است. ...به دست چپتان نگاه کنید (خیابان لیبرتی) و آنوقت در همسایگی [این بنای تازهساز] یک ساختمان کوچک سنگی سنتی متعلق به سالهای پایانی قرن گذشته را میبینید که شبیه کیک خامهای فرانسوی است و اتاق بازرگانی را در خود جای میدهد. بسمت راست که نگاه کنید (خیابان سیدار) بنایی صورتـسنگی میبینید که از اولین نمونههای دوران آسمانخراشسازی (پیش از جنگ جهانی اول تا دهۀ ۱۹۳۰) است. حالا بروید جلو، بسمت رودخانۀ شرقی [۱۶]، همینطور که در امتداد پلازای تراورتنپوش حرکت کنیدکه به طنازی به طرفین محورِ کشیده و تازهساز میخرامد، متوجه میشوید که قطعات مرمر زیرپایتان چگونه به فضا مقیاس میبخشند.
اگر آنچه میگوید را قدم به قدم انجام دهید (که امیدوارم اینکار را بکنید)، خواهید دید چه نکتههای نانوشتهای در این متن هست. منتقد خود یک تدوینگر است: برای آنکه یک جدل بصری ایجاد کنید باید بسیاری از چیزهایی که میبینید را درز بگیرید. درعین حال باید بتوانید آنچه میبینید را با کلامی موجز بیان کنید. این که ساختمان اتاق بازرگانی «کیک خامهای فرانسوی» خطاب میشود خودش بامزه است، و (حداقل برای من) یک قطعه نان کرواسان را تداعی میکندکه بین تعدادی برج سرد و سنگین گیر افتاده، یا کنار آن یادوارۀ غولآسای پیشنهادیِ کلاس اولدِنبرگِ [۱۷] هنرمند برای خیابان پارک، که قرار بود یک ساختمان 60 طبقه برای کارخانۀ بستنی چوبی گودهیومِر بار[۱۸] باشد و بجای بنای پَناَم[۱۹]،که کسی دوستش نداشت، در انتهای جنوبی خیابان بنشیند. ساختمان اتاق بازرگانی حقیقتاً امروز بانویی دلربا[۲۰] بنظر میرسد، با آن تزئینات گلوبرگ و سرستونهای مفصل یونانیاش، و البته از لحاظ شخصیتی با هردو ساختمان مارینمیدلند و [بیمۀ] ایکوییتِبِل[۲۱]، محصول ۱۹۱۵ ارنست ر.گراهام[۲۲] در آنطرف خیابان سیدار، تضادی عالی ایجاد میکند. (پایان قسمت اول مقاله)
*این مقاله همراه با یک مجموعه اسلاید عرضه شده است که برای راحتی کار در ادامۀ متن میآید. (م.)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
الکساندرا لَنگ منتقد طراحی و معماری است، و نویسندۀ نوشتن دربارۀ معماری: تسلط یافتن بر زبان ساختمانها و شهرها.
جِرِمی م. لَنگ عکاس ساکن کارولینای شمالی است. همۀ عکسهای این مقاله را او برداشته است.
مشخصات اصلی مقاله:
Alexandra Lange, “How to Be an Architecture Critic,” Places Journal, March 2012. Accessed 01 Dec 2017. https://placesjournal.org/article/how-to-be-an-architecture-critic/
این مقاله را از PLACES میخوانید، مجلۀ دانش عمومی در زمینۀ معماری، طراحی منظر، و شهرسازی. برای مطالعۀ موضوعات بیشتر به این نشانی مراجعه کنید:
[1] New York Times
[2] Ada Louise Huxtable
[3] Marine Midland Bank
[4] Skidmore,Owings&Merrill
[5] Isamu Noguchi
[6] Canyon of Heroes
[7] Museum of Modern Art
[8] Pier Luigi Nervi
[9] Whitney Museum
[10] CBS Building
[11] Lincoln Center
[12] Kicked A Building Lately?
[13] Will They Ever Finish Bruckner Boulevard?
[14] Cedar
[15] Liberty
[16] East River
[17] Claes Oldenburg
[18] Good Humor Bar
[19] Pan Am Building
[20] Crumpet
هم یک نوع نان سنتی بریتانیایی است، شبیه کماج، و هم در اصطلاح بریتانیایی به زنی اطلاق میشود که برای مردان بسیار جذاب و دلربا است. م.
[21] Equitable Building
[22] Ernest R.Graham