جهانگیری ویروس کرونا ورزشگاهها را نیز، به عنوان یکی از بزرگترین مکانهای رویداد که اغلب حاضران آن صرفا برای تماشای رویداد حاضر میشوند به تعطیلی کشانده است. کسی نمیداند که وضعیت قرنطینه و فاصلهگذاری اجتماعی ناشی از شیوع کرونا کی تمام میشود. تصور کنیم این وضعیت طولانی شود، در این صورت بناهایی عمومی مانند ورزشگاهها که میزبان جمعیتهای همگرای بزرگند، آیا کارکرد خود را از دست خواهند داد؟ اهمیت این پرسش در وظیفهای است که ورزشگاهها به عنوان گونهای از معماری بناهای عمومی بر عهده دارند. ورزشگاهها به ویژه زمینهای بزرگ و کوچک فوتبال علاوه بر وظیفهای که در سلامت و همچنین اوقات فراغت بر عهده دارند، نقش اجتماعیای بزرگ را بازی میکنند.
فضاهای ورزشی را نباید با هیچ فضای دیگری همتا دانست. این فضاها چنان رفتار میکنند که روانشناسان و فیزیولوژیستهای ورزشی آن را «رکن عاطفی-روانی فعالیت عضلانی» مینامند. پرتاب توپ، فریاد زدن، پیروز شدن، از دست رفتن فرصت برای غلبه بر حریف، و مانند اینها لحظاتی هستند که نمیتوانند در نقشهای اجتماعی معمول و یا در پشت کریستال مایع تلویزیونها و گوشیهای هوشمند تجربه شوند. فضاهای ورزشی نوعی از قدرت حیاتیاند که چیزی نمیتواند جای آنها را بگیرد. علاوه بر ورزش کردن، تماشای ورزش نیز امروزه به این فرآیند عاطفی-روانی افزوده شده است، تا جایی که فضاهای ورزشی اغلب منجر به ایجاد، تقویت و رقابت خردهفرهنگها میشوند و روابط اجتماعی ویژهای را پدید میآورند و هدایت میکنند. با وجود همۀ اختلافها بر سر واژﮤ «خردهفرهنگ» و معانی آن، میان متفکران علوم اجتماعی تردیدی نیست که خردهفرهنگها را باید به عنوان ابزاری اساسی برای یکپارچگی اجتماعی و حتی اجتماعی شدن جدی گرفت.
اکنون تمام رقابتهایی که متمرکز برگزار میشدند، به طور رسمی به تعویق افتادهاند. حتی زمان برگزاری المپیک نخستین بار در تاریخ با علتی جز جنگ تغییر کرده است و از تابستان ۲۰۲۰ به زمانی پیش از پاییز ۲۰۲۱ موکول شده است و به احتمال زیاد بدون تماشاگر برگزار خواهد شد. اتحادیۀ فوتبال اروپا نیز اعلام کرده است که بازیهای باشگاهی داخلی و بینالمللی در سراسر اروپا باید برگزار شوند، اما بدون تماشاگر! این موضوع چنان با رسالت مکانی به نام ورزشگاه در تعارض است، که در اوضاع معمولْ استفاده از ورزشگاه بدون تماشاگر برای جریمه تیم میزبان، نوعی مجازات منسوخ به شمار میرود.
ورزشگاه به عنوان آخرین باقیمانده از مکانهای ظهور «وفاق عمومی» در دوران مدرن اگر خالی از تماشاگر باشد «چه چیز» خواهد بود؟ ورزشگاه آخرین بازمانده از این نوع است زیرا به گفته «کریستیان نوربرگشولتز»، معمار و نظریهپرداز معماری، «معماری مدرن به جای وفاق عمومی، موضع انفرادی را مبنای عمل قرار داد». با این حال ورزشگاه هنوز میتواند-به قول «لویی کان»، معمار و نظریهپرداز معماری- «جهان را گرد آورَد». کان با پرسش معروف خود: «ساختمان میخواهد چه باشد؟» مسأله را طرح میکند. او تأکید میکند که ساختمان میخواهد «چیز» باشد. این چیز نه نقش است و نه ساختار، بلکه چیزی است که «جهان را گرد میآورَد». مقصود از گرد آوردن جهان تنها گرد آوردن مردم نیست. رویدادهای ورزشی به ویژه رقابتهای فوتبال در ورزشگاهها، در هر سطحی که باشند، رویدادهایی از جنس تاریخ هستند که با همۀ جهانِ مخاطبان خود نسبتی معنادار برقرار کردهاند.
شاید درک این موضوع برای افرادی که به رویدادهای ورزشی علاقه ندارند و از هیچ تیمی طرفداری نمیکنند، دشوار باشد. اما هواداری از یک تیم ورزشی به ویژه در فوتبال، با جنبههای فرهنگی و اجتماعی بیشماری در شخصیت هواداران ارتباط دارد. در یک سو تیمهای ملی هستند که با تشویق هوادارانشان به نبردی بدون کشتار روانه میشوند تا با پیروزیهای خود و یا دستکم بازی شرافتمندانه و جوانمردانه، از حیثیت یک ملت دفاع کنند؛ در سوی دیگر تیمهای بزرگ و کوچک باشگاهی و محلی ایستادهاند تا از نوعی هویت فرهنگی، تاریخی، قومی، محلهای، مذهبی، طبقاتی و حتی هویتیِ زاده از همان هواداری پاسداری کنند. «ویلیام (بیل) شَنکْلی»، مربی و صاحبنظر فوتبال، که دوران بازی او به علت وقوع جنگ دوم جهانی و توقف ۶سالۀ مسابقههای ورزشی نیمهتمام ماند، اهمیت موضوع را چنین روشن میکند: «برخی مردم بر این باورند که فوتبال مسالۀ مرگ و زندگی است؛ این نگرش خیلی ناامیدم میکند. من میتوانم به شما اطمینان بدهم که فوتبال بسیار بسیار فراتر از آن است.»
شاید کرونا یا هر رویدادی مهیب و فراگیر مانند فیلمهای آخرزمانی روزی باعث شود که استادیومهای باقیمانده از دوران ما، مانند ژیمینازیومهای یونان باستان -که محل ورزش و پهلوانی جوانان بودند و از مهمترین مکانهای شهر به شمار میرفتند- به آثاری برای مطالعه باستانشناسان تبدیل شوند؛ یا سکوهای متروک و خاکگرفته آنها به سرنوشت استادیوم پاناتنائیک یونان دچار شوند که دیگر از شکوه مبارزه در میدانش و شور هواداری روی سکوهای مرمرینش -چنان که در قرن چهارم پیش از میلاد بود- خبری نیست؛ شاید آخرین گونه زنده از معماری عمومی مربوط به پیش از دوران «اصالت زندگی انفرادی» را جز در بازیهای رایانهایْ نتوان پر از تماشاگر و پر از هیاهوی هواداری دید؛ اما هیچکدام از اینها مسألۀ اصلی نیستند. خالی شدن سکوهای ورزشگاه در قامت میعاد دستهای از خردهفرهنگهای اجتماعی، بستر همگرایی این خردهفرهنگها را برای یکپارچگی اجتماعی و اجتماعی شدن افراد از آنها خواهد گرفت و در آیندهای نهچندان دور ارتباط فرهنگهای خرد اجتماعی و فرهنگ میانجی و هسته را نیز قطع خواهد کرد؛ فرآیندی که فاجعهای عظیم به دنبال خواهد داشت.
[این نوشته ویراستِ ویژهای برای آسمانه است از متنی که با عنوان «سکوهای خالی؛ صحنه ترسناک معماری» در خبرگزاری ایرنا منتشر شده است.]