چندی پیش در یکی از گروههای تلگرامی دوستانه مستندی کوتاه به دستم رسید که محتوای تامل برانگیزی داشت. ایده اصلی فیلم، همبستگی و خویشاوندی انسانها از نژادها، ملیتها و مذاهب گوناگون بود. سازندگان، این ایده را با به عمل آوردن آزمایش دی.ان.ای از گروهی افراد، با ملیت و نژادهای مختلف، که هریک علاوه بر علاقه و تعصب نسبت به نژاد و ملیت خود، نسبت به افرادی از نژاد یا ملیت دیگر حس منفی داشتند؛ اجرایی کرده بودند. نتایج آزمایش در شکستن بتهای ذهنی شرکت کنندگان بسیار اثرگذار بود. بر خلاف آنچه شرکتکنندگان در ابتدا تصور میکردند هیچ نژاد یا ملیت صددرصد خالصی وجود نداشت. در بهترین شرایط سی تا چهل درصد از نژاد یا ملیت (مکان جغرافیایی سکونت) اجداد افراد، مطابق با تصور فعلیشان بود و هر فرد درصدی از نژاد یا ملیتی را که انکار میکرد، در درون خود حمل میکرد!
این آزمایش ناخودآگاه نکتهای را در ارتباط با تاریخ معماری برایم پیش کشید. به نظر میرسد تمایل به مرزبندی و مرزکشی در مطالعات تاریخ هنر، و به تبع آن تاریخ معماری، تمایلی دیرپا و ریشهدار است. مرزهایی که امروزه دیگر به دستهبندیهای کلان، و به همین جهت مبهم، نظیر معماری غربی، معماری اسلامی و معماری ایرانی محدود نمیشود و درون همین دستهبندیها نیز مدام در کار مرزبندی و وضوحبخشی به تمایزات دستهجات مختلف است. تغییر نام گالری هنر و معماری اسلامی در موزه متروپولیتن نیویورک، پس از نزدیک به نیم قرن فعالیت تحتِ این نام، به " گالری های هنر سرزمینهای عربی، ترکیه، ایران، آسیای مرکزی و آسیای جنوبی متاخر" نمونهای از چنین گرایشی است. این گرایش البته از جهت وضوحبخشی به تمایزات مستتر در معماری امکنه و ازمنه مختلف ممکن است کارکردی مثبت داشته باشد. اما در عینحال این خطر را نیز دارد که تمایزات و مرزهای این معماریها را بسیار قاطعتر و برندهتر از آنچه هست ترسیم کند؛ و در نتیجه تصویری پاره پاره و تقطیع شده از واقعیت به دست دهد. شاید یکی از راههای پرهیز از سیطره چنین تصویری توجه به اشتراکات پنهان و روابط متقابل حوزههای مختلف معماری تاریخی باشد. توجه به این نکته که مرزهای معماری در طول تاریخ ناپیداتر و سیالتر از آن چیزی است که امروز میپنداریم.
برای روشنتر شدن بحث سعی میکنم از دو موردی که در برخی مطالعات سالهای اخیر خود با آن مواجه شدم، استفاده کنم. البته این دو مورد، هر دو، از یک جنس نیستند اما مشابهتی دارند که در بحث کنونی مفید واقع میشود. از آخرین مورد آغاز میکنم. در مطالعاتی که چند ماه پیش، به مناسبتی، بر جغرافیای سرزمینهای اسلامی داشتم، تصادفا به مطلبی در باب شهر قیساریه (از پایتختهای سلاجقه روم) برخوردم که برایم تازگی داشت. اغلب منابع درجه اول جغرافیای دوره اسلامی، چون معجم البلدان، آثارالبلاد و نزههالقلوب، تصریح کرده بودند، بنا به اقوال، بلیناس حکیم، فیلسوف یونانی سده اول میلادی، حمامی در این شهر بنا نهاده که تنها با یک شمع روشن میشده است. میدانیم مشابه این داستان در باب اصفهان و شیخ بهایی نیز رواج دارد و احتمال آنکه آن در سایر تمدنهای باستانی شرق و غرب نیز مشابهانی داشته باشد، احتمالی بعید نیست. آن زمان نکته جالب توجه برای من آن بود که یک داستان چگونه میتواند فارغ از مرزهای قومی و نژادی، و حتی فراتر از آن فارغ از مرزهای تمدنی، از آناتولی باستان تا اصفهان عصر صفوی سفر کند و تنها با تغییری اندک در نامها ادامه حیات دهد؟ موضوع از آنجا برایم جالبتر میشد که این داستان حامل ایدهای معمارانه نیز بود؛ ایدهای که در تمام این سالها دست نخورده بر جای مانده بود و احتمالا آزمایشات و، شاید، تحولات معمارانه چندی را نیز در مسیر طولانی زندگی خود رقم زده بود. امروز که این داستان را در کنار آن داستان پیشگفته پیرامون آزمایش دی.ان.ای میگذارم؛ نمیدانم چرا ناخودآگاه شباهتی در کار میبینم. گویی این داستان و داستانهای مشابه حکم دی.ان.ای های ارتباطات فرانژادی و فرامکانی در معماری را بازی میکند.
داستان مشابه دیگری را چند سال پیش زمانی که با یکی از همکارانم بر روی سازههای نیین و کپر مانند هورهای خوزستان، مشهور به مُضیف، کار میکردم، تجربه کردم. مضیف ساختاری ساخته شده از نی است؛ که جزء اصلی، و در واقع تالار پذیراییِ، خانه اقوام عربی است که در هورهای جنوب غرب ایران و جنوب عراق ساکنند. (تصویر۱) هرچند که امروزه تصور بر آن است که مضیف بنایی صد در صد عربی است، اما پژوهشهای تاریخی حکایت از قدمت چند هزارساله این ساختار و بازگشت آن به تمدن کهن سومر دارد. خانههای سومریان براساس مدارک موجود در کتیبه ها و اشارات مندرج در افسانههای سومری، نظیر گیلگمش، شباهت فراوانی را با مضیفهای امروزی نشان میدهد. یک آبشخور سنگی با روکش گچی که از اکتشافات شهر اوروک به دست آمده،خانهای نیئین را نشان میدهد،که شباهت زیادی به مضیفهای امروزی دارد. (تصویر۲) فراتر از این، مضیفها شباهتهای فراوانی با ساختاری نظیر ایوان، که یکی از ساختارهای بنیادی معماری ایرانی است، نشان میدهند. چنین شباهتی را بهتر از هرجا میتوان در ایوان مدائن یا طاق کسرای مشهور دید. بنایی که در نمای بیرونی و ساختار فضایی شباهتهای فراوانی را با یک مضیف نشان میدهد؛ و اتفاقا از نظر جغرافیایی در حوزهای بسیار نزدیک به مضیفها واقع شده است. (تصویر ۳)
دو مثال فوقالذکر، فارغ از ابتدایی بودن و ایراداتی که ممکن است از منظر پژوهش تاریخی بر آنها وارد باشد، ایدهای را در ارتباط با مطالعات تاریخ معماری پیش میکشد. این ایده که "تاریخ معماری بسیار پیوستهتر از آن است که تا کنون میپنداشتیم". به عبارت دیگر، اگر امروزه آزمایشهای دی.ان.ای به ما میگویند که جابجایی مکانی و تداخل نژادی جمعیتهای مختلف انسانی در طول تاریخ بسیار سیالتر و گستردهتر از آنچه بوده که تا امروز تصور میکردیم؛ چرا مرزها و تعاملات معمارانه این جمعیتها را باید به تصوری امروزی محدود کنیم. چرا نباید تصور کنیم که معماری نیز دارای ژنها و دی.ان.ای های مخصوص خود است که با سفر در عرض مکان و طول زمان به همراه انسانها پخش شده و شناخت تاریخِ آن بیش از آنکه در بازتعریف مرزها و محدودهها نهفته باشد در جستجوی مفاصل و پیوندها نهفته است. این امر البته به معنای بیهودگی مرزها و محدودهها در بازخوانی تاریخ معماری نیست؛ اما میتواند از برخی جدلهای بیهوده که در ابتدای این نوشتار اشاره شد، جلوگیری به عمل آورد. اسامیای نظیر معماری اسلامی، معماری ایرانی، معماری ترکی، معماری عربی و نظایر آن اسامی اعتباری است که علیرغم کارکردهای مثبتی که در تمایزبخشی و وضوح مفاهیم و عرصههای مطالعاتی تاریخ معماری دارد؛ این خطر را نیز به همراه دارد که ارتباطات درونی این عرصهها و مسمی واحد آنها را از نظر پنهان دارد. معضلی که خود در دراز مدت، میتواند تاریخ پژوهی معماری را از حقیقت تاریخی معماری بیگانه سازد.
مساله مرزها در مطالعه تاریخ معماری
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط