یادداشت حاضر متن سخنان زندهیاد دکتر شیرازی است، که در اولین جلسه کلاس طرح و معماری۷، دوره ارشدپیوسته دانشگاه هنر (دانشکده پردیس اصفهان)، دراسفند ۱۳۸۰ ایراد گردید. در آن زمان بنا بود این درسگفتار در سومین شماره مجله دانشجویی گذر منتشر گردد، اما به دلایلی آن شماره هرگز منتشر نشد. در روزهای اخیر، که افتخار حضور در جلسه معارفه دانشجویان ورودی جدید گروه مطالعات دانشگاه شهید بهشتی را داشتم، یکی از همکاران محترم و همکلاسان سابق، خانم دکتر کرباسی، به دانش مرحوم دکتر شیرازی در حوزه "طراحی در بافت تاریخی" بهعنوان جنبهای کمتر شناخته از شخصیت آن استاد فرزانه اشاره کردند. آن اشاره بر سر ذوقم آورد تا این متن را از طریق آسمانه در اختیار دیگر دوستان نیز قرار دهم؛ باشد که قطرهای از دریای دانش آن استاد فرزانه بهاینبهانه حفظ و نگهداشت شود. متن حاضرتقریبا در همان زمان ایراد توسط همکلاس خوب ما، خانم ارجمند کرمانی، از نوار پیاده گردید و بهوسیله اینجانب ویرایش نوشتاری شد. به این جهت متن دوبار از اصل خود دور افتاده، با این وصف امیدوارم همچنان عطر کلام فضاساز و آگاهیبخش آن استاد فرزانه از خلال آن استشمام گردد و برای دانشجویان و صاحبنظران امروز مفید واقع شود.
بحث طراحی در عرصه مسکون، که امروز جایگاهی خاص را در مباحث معماری و شهرسازی به خود اختصاص داده، درواقع بحثی به عمق تاریخ اجتماع و اسکان بشر است. عرصه مسکون، به عنوان عرصه حضور انسان، همواره در طول تاریخ بشر وجود داشته و دارد؛ و طراحی در چنین عرصهای نیز کار اساسی معماران است. کیفیت طراحی در چنین عرصهای تحت تاثیر عوامل فراوانی است که شاید یکی از مهمترین آنها عامل زمان باشد. بسته به اینکه عرصه مسکون، که همان محیطِ اطرافِ فضای معماری است، متعلق به چه زمانی باشد، رویکرد و نوع نگاه معمار به کل قضیه متفاوت میشود. کاری که شما، به عنوان یک معمار، در آینده بیشتر با آن مواجه خواهید بود، طراحی در بستری است که اطرافش بناهای ساخته شده وجود دارد. البته حتی اگر معمار با یک زمین بکر هم مواجه باشد، نظیر خانه آبشار رایت یا کلیسای رونشان لوکوربوزیه، باز هم توجه به بستر حرف اول را میزند؛ اما [همانگونه که گفتم] شما، به عنوان یک معمار، اغلب با بستری مسکون و مصنوع که گَرد زمان نیز بر آن نشسته، مواجهاید. گاهی ممکن است این بستر یک بنا، یا مجموعهای، تخریب شده باشد که باید در محلِ آن طراحی کنید. گاهی نیز لازم است اصولا تاسیسات جدیدی را (نظیر مدرسه، بیمارستان، تاسیسات رفاهی و غیره) وارد یک بافت تاریخی کنید تا آن را در جریان زندگی قرار دهید. این یکی از وظایف اصلی شما به عنوان معمار است. معمار یعنی کسی که مسوول حیات و خلاقیت در فضای زندگی است، پس اگر میبینید رگهای زندگی در بستری خاص دچار انفصال و گرفتگی شده، وظیفه شماست که شریانهای زندگی را پیوند زنید و جریان آن را به شکل طبیعیاش درآورید. برای اینکار، بسته به نقطه موردنظر، باید به سابقه تاریخی، شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ساختار و هندسه زمین توجه کنید و با استفاده از این دادهها جریان خلاقیت را در طرح خود بارور سازید.
این مبحث، یعنی طراحی و مداخلات امروزین در عرصه مسکون و بافتهای تاریخی، مبحثی است که در دهههای اخیر به طور جدی مطرح شده است. در شهرهای بزرگ تاریخی دنیا، خصوصا اروپا، نظیر ونیز، فلورانس و لندن چنین مداخلاتی به وفور انجام شده و موجب شکلگیری دیدگاههای متنوعی گشته است. این دیدگاهها بعضا رویکردهای بسیار متفاوتی را در برخورد با بافتهای تاریخی رقم زده؛ به عنوان مثال برخی دیدگاهها پاسخ به مقوله طراحی در بافت تاریخی را در هماهنگی کامل با سیمای شهری و منظر کالبدی بافت جستجو می کند. دارندگان چنین دیدگاهی معتقدند طراحی هماهنگ با فضای اطراف، چه از نظر روانی و چه از نظر فیزیکی، پیوند بهتری با بافت پیدا میکند. در مقابل دیدگاههایی نیز چاره کار را در تضاد می جویند. دارندگان چنین دیدگاهی معتقدند کار کردن در تضاد با سیمای تاریخی یک محیط میتواند به فضای مرده و یکنواختِ بافتهای تاریخی جانی دوباره ببخشد. مثلا در سالهای ۷۴-۱۹۷۰ معماری در بافت تاریخی شهر بوستون یک آسمانخراش آیینهای طراحی کرد که در تضاد کامل با سیمای ماسونری بناهای پیرامونش بود؛ اما در عین حال با انعکاس این بناها در نمای خود حال و هوایی متفاوت و فضای شهری تازهای به وجود آورد.[۱] این حرکت خود به خلق دیدگاههای جدیدی در طراحی در بافتهای تاریخی انجامید. اقدامات امروزی در بافتهای تاریخی اگر با شعور، آگاهی و شناخت انجام شود، میتواند مهم و اثرگذار باشد؛ نظیر کاری که رایت در ونیز انجام داد و به یکی از نمونههای برجسته در آرشیو آثار طراحی در بافتهای تاریخی بدل شد. [۲]
دخالت در بافتهای تاریخی بعد از جنگ جهانی دوم، به دلیل تخریب شهرهای بزرگ، ابعاد جدیدی یافت. از آنجاکه این مداخلات با شتاب شروع شده بود، با اشتباهات فراوانی نیز همراه بود؛ به طوریکه امروز اغلب آنها را حذف میکنند. به عنوان مثال در نزدیکی پارلمان لندن ساختمانهای ۳۰ طبقهای ساخته شد که امروز آنها را تخریب میکنند و با بناهای دوطبقه جایگزین میکنند، تا با بافت اطراف هماهنگ باشد. مساله برخورد با بافت تاریخی، بسته به فرهنگ و بافت اجتماعی، در کشورهای مختلف متفاوت است. مثلا در فرانسه مرکز فرهنگی «ژرژ پمپیدو» را در یک بافت تاریخی ساختند که خود فرانسویها به عنوان یک اثر آوانگارد بسیار به آن میبالند، اما به نظر من، که یک غیرفرانسویام، این اقدام به عنوان یک مداخله در بافت تاریخی اقدام بیربطی است و بیشتر به یک پالایشگاه شباهت دارد. البته در خود فرانسه هم، به عنوان کشوری با فرهنگِ همگن، جنس اقدامات همه یکجور نیست. مثلا در همان پاریس یک ایستگاه راهآهن را به موزه تبدیل کردند (موزه اورسی) که ماحصل آن یکی از زیباترین فضاهای مدرن در دل یک بنای تاریخی است. از سوی دیگر در مُنپارناس (محله هنرمندان پاریس) بخشی از بافت تاریخی را خراب کردند و به جایش آسمانخراشی ساختند که امروز مایه مباهاتشان است. البته توجه داشته باشید اگر یک فرانسوی به این مسایل افتخار میکند از روی جهل یا نادانی نیست؛ بلکه، درست یا غلط، بخشی از فرهنگشان است. بهطورکلی اقدامات فرانسویها در بافت تاریخی، پس از انقلاب کبیر، خیلی تند بود؛ از ساختن برج ایفل، که صدای خیلیها از جمله ویکتور هوگو نویسنده سرشناس فرانسوی را درآورد، تا خیابانکشیهای هوسمان که تبعاتش دامن کشورهای جهان سومی چون ایران را هم، در زمان رضاشاه، گرفت. البته در این میان اقدامات ثمربخش هم کم نبود، نظیر بازسازی محله ماره (Le Marais). ماره کهنترین محله تاریخی پاریس است که قبلا حالت باتلاقی داشت و در سال ۱۹۵۴ تصمیم به تخریب آن گرفته شد. اما دهسال بعد، در سال ۱۹۶۴، طرح دیگری بر مبنای مرمت محله ماره تصویب شد. این طرح با دخالت هوشیارانه و ایجاد فضاهای تازه و تلفیق آن با فضاهای بافت کهنه، زندگی نویی را درون این محله فرسوده به جریان انداخت، بهطوریکه امروزه ماره یکی از پررونقترین محلههای پاریس است. شیوه کار چنین بود که دولت بخش عمدهای از اراضی و املاک مسالهدار را خریداری و بعد از بهسازی به عنوان محل کار یا زندگی به هنرمندان، اساتید دانشگاه و اقشار فرهنگی واگذار نمود. اقدامات و مداخلات به حدی خوب و بهجا بود که محیط را عوض کرد. البته همزمان به مسایل زیربنایی محله هم پرداخته شد تا محله در آینده نیز بتواند رشد کند. از جمله کارهایی که انجام شد این بود که به کشورهایی که میخواستند در فرانسه وابسته فرهنگی داشته باشند، پیشنهاد شد یک قطعه زمین در این محله بخرند و در آنجا وابسته فرهنگی بسازند؛ که اکثر کشورها، از جمله ایران، همین کار را کردند.
ایتالیاییها، برعکس فرانسویها، به بافت تاریخیشان بسیار با تعصب نگاه میکنند و تقریبا از هرگونه نوآوری و آزمایشی در بافتهای تاریخی پرهیز میکنند. البته در یکی دو دهه اخیر این دیدگاه کمی تعدیل شده؛ انگلیسیها در این بین یک حدوسط را اختیار کردهاند که نه تعصب ایتالیاییها را دارد و نه مدرنیسم فرانسویها را. این تفاوتها نشان میدهد که رویکردها نسبت به مقوله مداخله و طراحی در بافت تاریخی رویکردهای یکدست و یکشکلی نیست؛ و بسته به شعور شهری و اجتماعی و امکانات و میزان پذیرش فرهنگ شهری در مناطق مختلف جهان، اشکال مختلفی به خود میگیرد. این تفاوتها در عینحال واقعیت دیگری را نیز نشان میدهد، و آن ضرورت مداخله در بافتهای تاریخی است. به عبارت دیگر هرچند نحوه مداخله در بافتهای تاریخی در مناطق و نواحی مختلف متفاوت است، اما اصل مداخله در همهجا یکسان است. مداخله همواره وجود دارد، زیرا تغییر همواره وجود دارد.
تغییر امری ضروری است و بدون آن زندگی معنا ندارد. هنگامی که تغییرات متوقف شود، زندگی دیگر جریان نخواهد داشت. اساسا جریان زندگی یعنی به رسمیت شناختن جریان امور و تغییر آنها. سوره مبارکه عصر در قرآن کریم اشاره ظریفی به این موضوع دارد: «سوگند به زمان که انسان در زیان است (زیانِ از دست دادن عمر)، جز آنان که ایمان میآورند و به حق عمل میکنند». بینش قرآنی تغییر و گذر زمان را به رسمیت میشناسد، اما همزمان یادآور میشود که انسان در برابر این تغییرات در معرض خسران و زیان است، مگر آنکه مطابق حق و حقیقت عمل کند.
[ادامه دارد...]