×

جستجو

یاد استاد؛ نوشتاری در رثای سیدباقر آیت‌الله‌زاده شیرازی

این نوشته اول بار در شهریورماه ۱۳۸۶ به مناسبت درگذشت استاد فرزانه جناب آقای دکتر آیت الله زاده شیرازی به رشته تحریر درآمد. خلاصه ای از آن در همان نخستین روزهای پس از تحریر در روزنامه اعتماد ملی و اصل آن در مهرماه همان سال در شماره45 مجله معمار به چاپ رسید. بد ندیدم در این روزها، که مصادف با نهمین سالگرد درگذشت آن استاد فرزانه است، بار دیگر آن متن را منتشر سازم. امیدوارم این کار به شناخت بهتر آن استاد فرزانه، خصوصا برای نسلی که محضر ایشان را درک نکردند یا کمتر درک کردند، یاری رساند و ذره‌ای از دِینی را که، به سبب بسیارانی که از ایشان آموختم، همواره بر گرده‌ام حس می‌کنم؛ ادا کند.

 چرا باید عزادار باشیم؟

«حتی، در مرگش نیز شکوه و حالت هنری‌ای بود. این مرگ در شان او و زندگی‌ای بود که گذرانده بود. مُرد، در حالی که قوای او به خوبی کار می‌کرد و در حالتی که بی شک دوست می‌داشت بمیرد، یعنی در حین دعا. او به طور ناگهانی مرد، بدانگونه که هرکسی باید آرزوی چنین مرگی بکند، نه فرسودگی جسمی بود، نه بیماری دراز و نه عوارضی که به همراه کهولت می‌آید. چرا ما باید برای او عزادار باشیم؟ آخرین خاطره‌ای که از او داریم، خاطره مقتدایی است که گامش در پایان راه سبک بود، لبخندش تسری بخش بود و چشمانش پر از خنده...» آنچه آمد بخشی از چکامه‌ای است که نهرو در رثای گاندی می‌سراید و این روزها برای من، عجیب تداعی‌گر مرگ ناگهانی، شگفت‌انگیز و هنرمندانه دکتر باقر آیت الله زاده شیرازی است. مردی که به تعبیر گویای مهندس بهشتی باید او را «شیخ المشایخ تاریخ معماری و مرمت ایران» دانست. شباهت چنان زیاد است که گویی مردان بزرگ در مرگ نیز باید دگرگونه بمیرند؛ بزرگ و باشکوه و منحصر به فرد. اما آنچه برای من در نوشتن این متن بیشتر محل توجه گردید، فراز پایانی کلام بود. اینکه «چرا ما باید برای او عزادار باشیم؟». سوالی که هرکس به فراخور بهره‌ای که از موانست و مجالست با دکتر شیرازی داشت جوابی برای آن دارد و اینجانب نیز به عنوان یکی از کوچکترین شاگردان دکتر به سهم خود حقی برای پاسخ به سوال فوق قایلم. "کوچکترین شاگرد" را نه به تعارف که به واقع می‌گویم، زیرا من و امثال من آخرین نسل از چندین نسل شاگردان بیشمار دکتر شیرازی بوده‌ایم و بر این سیاق کوچکترین ِایشان.

امیدوارم که در این نوشتار دچار فوران احساس و غلو نشوم و هرکلمه را در حد خود به کار برم، زیرا مرگ رایج‌ترین واقعه‌هاست و در عین حال عظیم‌ترین و آخرین. به تعبیر شاعرانه سهراب "وسعت بال و پر زندگی" است، پس اگر زیبا و به گاه اتفاق افتد کمال زندگی خواهد بود، نه اتمام آن. در مورد دکتر شیرازی نیز هرچند واقعه "جانکاه بود و سخت نامنتظر، اما یگانه بود و هیچ کم نداشت". پس جای ندارد که بر آن تاسف و افسوس خوریم چه رسد به آنکه بخواهیم به تعبیر بیهقی "قلم را لختی بر وی بگریانیم". اما در کنار این واقعیت آشکار، حقیقت پنهان دیگری نیز نهفته است و آن حقیقتِ فقدان وجودی کم نظیر است که اگر «از شمار دوچشم یک تن» می‌نمود «از شمار خرد هزاران بیش» بود و این خلاء را آینده بهتر می‌نماید. دکتر شیرازی مردی بزرگ بود. خدمات بیشمار به معماری و فرهنگ این مرز و بوم نمود؛ مرمت و احیای ده‌ها اثر تاریخی، بنیانگذاری سازمان میراث فرهنگی، برگزاری کنگره‌های تاریخ معماری و شهرسازی ایران، انتشار مجله اثر، تربیت صدها شاگرد و استاد و غیره و غیره. همه‌ی اینها خدمات و آثار ارزشمند این استادفرزانه بود، اما او، خود فراتر از این همه بود.

گاه پیش می‌آید که کسانی در جسم خاکی خود بیش از یک تن که بخشی از یک فرهنگ را نمایندگی می‌کنند و دکتر باقر آیت الله زاده شیرازی را باید در زمره‌ی این افراد شمرد. کلامی مسحور کننده داشت، اما وقتی در بنایی تاریخی سخن می‌گفت، این جادوی کلامش نبود که ما را مسحور می‌کرد بلکه حالتی بود که در آن گویی در و دیوار و بند بند بنا از زبان او سخن می‌گفت. تاریخ و معماری به سان جویباری از خلال کلامش راه پیدا می‌کرد و ذهن را می‌شست.

احاطه و تسلط او بر معماری و فرهنگ ایرانی کم‌‌نظیر بود و این میراث را، چو علم عشق، نه در دفتر که در کشاکش بازی‌های دهر آموخته بود؛ و چنین آموزشی از استاد یگانه مردی پرورد که فراتر از "شناختن" به دوباره "ساختن" میراث معماری ایران پرداخت. ما معماری ایران را نه از دریچه‌ی چشم او که با چشمان تازه‌ای که استاد به ما ارزانی می‌داشت می‌دیدیم. نَفَس ِگرمی داشت و وسعت دیدش چنان بود که گاه کمترین کار یا ایده‌ای را به انگیزه‌ای بزرگ برای شاگردانش مبدل می‌ساخت؛ انگیزه‌هایی که چه بسا تلقی و جهت زندگی ایشان را دگرگون می‌کرد.

هرچند دانش ژرف و تجارب منحصر به فردش از معماری ایران او را در خیل مورخان و محققان معماری ایرانی بی‌همتا ساخت، اما نسبت به فرهنگ جهان و تازگیها نیز بی تفاوت و کم اعتنا نبود و همواره نسبت به آخرین تغییرات و تحقیقات در حوزه‌های تخصصی معماری و –خاصه- مرمت شهری، آگاه و حساس و پذیرا بود و این امر باعث گردیده بود که شاگردانش را طیف وسیعی از دانشجویان و محققان دانشگاهی با علایق گوناگون تشکیل دهند. هر جوینده‌ی مشتاقی می‌توانست با کمی همت در دفترش در عمارت مسعودیه و یا –این اواخر- خانه قوام، حضور یابد و توشه‌ای از خرمن معرفت استاد برگیرد.

در سخن گفتن صریح و در ادای کلمات دقیق بود، اما هرگز نقد را با نفی درهم نمی‌کرد و از رویه ناپسند و متاسفانه مرسومی که در آن نقد اثر اغلب به نفی موثر و تردید در صحت یک کار یا شیوه به تشکیک در درستی و راستی شخصیت کارگزار بدل می‌گردد، یکسره به دور بود. حتی اگر کاری را نادرست یا فراتر از آن جنایت می‌دانست- نظیر ماجرای جهان نما و نقش جهان- راه افراط نمی پیمود و هرگز در قبال افراد دخیل در آن، شیوه تخریب و تخفیف در پیش نمی‌گرفت. اگر گاهی شیطنتهای دانشجویی و کودکانه‌ی ما سبب می‌شد تا با نام بردن از اشخاص نظر ایشان را جویا شویم، چنانچه جوابی در کار بود محال بود کمتر از «فلانی بچه خوبی است» باشد.

به تعبیر مهندس بهشتی «در دانشگاه به پرورش بیش از آموزش بها می‌داد» و شاید به این جهت بود که در چشم اغلب شاگردانش تنها یک استاد نبود.یک اسوه بود، یک الگو و نمونه. مردی که می‌شد ساعتها در کنارش نشست و در مصاحبتش تسلی و سکون یافت. زندگی را چنان عمیق می‌زیست که هر دیدار و اتفاقی را، هرچند کوتاه و گذرا، به خاطره‌ای سرشار و ماندگار بدل می‌کرد. هرگز حلقه‌ای را که با جمعی از دوستان در اولین سفر دانشجویی گرد استاد زده بودیم فراموش نمی‌کنم. دمدمه‌های پایان سفر بود و ما جمع آمده بودیم تا استاد از دریای بیکران دانشش قطره‌ای بیاموزد و او درسی را که از زندگی آموخته بود به ما هدیه کرد. «در تمام رویدادهای زندگی-کوچک یا بزرگ- بیش از هر چیز صداقت داشته باشید، اول با خود و سپس با دیگران» و این درسی بود که به کرات و با عملش به شاگردان و اطرافیانش می‌آموخت. درسی برگرفته از جوهره‌ی فرهنگ ایرانی-اسلامی که انسان ِخوبش «همه نیکنامی و راستی» و مسیر رستگاریش صداقت است.[۱] البته تعلیم عملی چنین درسی نه از یک تن که از یک فرهنگ برمی‌آید و این است که مرگ سیدباقر آیت الله زاده شیرازی را، با همه زیبایی و شگفتی‌اش، شایسته‌ی سوگ و عزا می‌سازد. بی تردید با مرگ او بخشی از تاریخ و فرهنگ معماری این سرزمین نیز در خاک شد. یادش گرامی و روحش شاد باد.

۱. اشاره به توصیف شاهنامه از فریدون(مظهر انسان خوب) که «همه نیکنامی بُد و راستی» و حدیث نبوی النجات فی الصدق.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر