×

جستجو

تداوم در سنت در حال تغییر | بخش اول

الح الهذلول| خلاصه ترجمه: افرا بانک

سال‌ها قبل، در حین مطالعه برای نگارش کتاب معماری و هویت ـ بررسی معماری معاصر جهان اسلام، در گروه تحقیق مهندسین مشاور نقش مجموعه کتاب و مقاله‌هایی را خواندیم و خلاصه ترجمه یا ترجمه‌هایی از آنها نیز تهیه کردیم. برخی را من خواندم و نوشتم و برخی را دوستان دیگری که در جای خود به نامشان اشاره خواهم کرد. هیچگاه هم به فکر اینکه مجموعۀ منظمی از آنها بدست دیگران دهیم نبودیم. چرا؟ نمی‌دانم. به هر حال این مجموعه فعالیت‌هایی است که در نقش و برای نقش انجام شده است، و اطمینان دارم که اگر مخاطبین و خوانندگانی بیابد موجب رضایت همۀ اهالی نقش نیز خواهد شد. این متن‌ها را نباید ترجمۀ دقیق و جمله به جملۀ منابع اصلی دانست، با اینحال خواندنشان خالی از فایده نخواهد بود. (افرا بانک، پاییز ۱۳۹۷)

مقدمه

کارل پوپر (Karl Popper) عقیده دارد که سنت، همچون تئوری‌های علمی، کمک می‌کند تا بی‌نظمی‌های جهان را منظم کنیم. و باز همچون تئوری‌های علمی، معیاری برای نقد و سپس تغییر به دست می‌دهد. اما سنت که تلویحاً اشاره به تقلید می‌کند چگونه تغییر می‌پذیرد؟ و آیا سنتی که تغییرپذیر است را دیگر می‌توان سنت نامید؟

پوکاک (J.G.A Pocock) در حل این مسئله عقیده دارد که آگاهی جامعه از گذشته‌اش در واقع آگاهی جامعه از تداوم آن است. وی ساختار منحصر به فرد هر جامعه را مهم‌ترین عامل تداوم از گذشته می‌داند، بنابراین هر جامعه‌ای گذشته‌اش را آنطور تصور می‌کند که موجب تداوم ساختارش می‌شود. او نشان می‌دهد که تلقی‌های جامعه از گذشته و میزان وابستگی به این گذشته‌ها متناسب با شیوه‌های متعدد ارتباط با گذشته متنوع است، و اینکه هرچه جامعه‌ای تداوم داشته باشد تلقی از گذشته و نحوۀ تعامل با آن هم متنوع می‌گردد. پوکاک معتقد است که هرچه نهادهای اجتماعی فعال‌تر باشند تداوم در جامعه هم بیشتر است، بنابراین قوانین را به عنوان تاریخ گویای هر جامعه بهترین وسیله برای شناخت گذشته می‌داند؛ در واقع او می‌گوید که از مطالعۀ قوانین می‌توان فهمید که نهادهای اجتماعی چگونه کار می‌کردند.

سنت و تداوم

بیایید موضوع «سنت بعنوان معیاری برای عمل که متداوماً اصلاح می‌شود»، و همچنین ایدۀ «تداوم در قالب سنت متغیر» را در «شریعت» دنبال کنیم.

اولین مدارس حنفی و مالکی در کوفه و مدینه در دهه‌های ابتدای قرن دوم هجری شکل گرفتند. این مدارس به دلیل نیاز به بازنگری در قوانین بنی‌امیه درست شدند؛ قوانینی که براساس مشکلات روزافزون ناشی از گسترش سریع مرزهای اسلام وضع می‌شدند و طبعاً بسیار عمل‌گرایانه بودند و  با هدف تحقق بخشیدن به روح قوانین قرآن ساخته می‌شدند. این مدارس ابتدا قوانین نوشته و نانوشتۀ متداول را براساس اهداف و نیات اسلام تفسیر می‌کردند؛ تا اینکه بالاخره، بدنۀ یک نظریۀ اسلامی در این دو مدرسه تشکیل شد. هر نهاد و فعالیتی را با کلام قرآن می‌سنجیدند و آن را قبول یا رد می‌کردند. در این کار استنتاج‌های فردی طلاب یا «رأی» آنان دخیل بود، که وقتی به تأیید علمای مدارس می‌رسید به «سنت» تبدیل می‌شد. اما در قرن دوم هجری، طبق رویۀ معمول این اصطلاح، معنی ضمنی دیگری هم پیدا کرد و به «مشی مطلوب هر مدرسه در هرزمان که توسط اداره‌کنندگان آن تبلیغ می‌شود» نیز تعبیر شد. توجه به این معنی ضمنی برای درک خاصیت دوگانۀ «تغییرپذیری» و «ثبات» سنت لازم است.

در ابتدای دوران عباسی قوانین و آرمان‌های سیاسی جامعه بسیار به دوران صدر اسلام در دوران هجرت به مدینه شبیه شدند. برای این کار لازم بود که با پرشی از بالای سر بنی‌امیه، به ابتدای اسلام بازگردند و نظریاتی را پرورش دهند که ریشه در عقاید دست‌نخوردۀ ابتدای رسالت داشت. علمای مدارس تداوم مورد نظر را با تأسی به «خلفای راشدون» عملی کردند. و برای این کار دو راه داشتند: اول آنکه روال استدلال در آرا را منظم‌تر کردند تا تداوم و پویایی آنها را تضمین کنند؛ به این ترتیب علم «قیاس» شکل گرفت. دوم آنکه مفهوم «سنت» ـ یا شعارهای هر مدرسه ـ را به آرایی پویا تبدیل کردند که براساس روایت‌های اولیه شکل می‌گرفت. برای این کار لازم بود که محل اتکای آرای این مدارس تا نسل‌های اول مسلمانان و مخصوصاً تا به رویۀ خود پیامبر به عقب برگردد.

در نیمۀ دوم قرن دوم هجری این وضعیت باز هم تغییر کرد، بدین ترتیب که دیگر ارجاع به رویۀ پیغمبر یا «سنت» هم ناکافی تشخیص داده شد، و قول وی یا «حدیث» هم اهمیت پیدا کرد. به این ترتیب دو گرایش متفاوت پدید آمد؛ «اهل رأی» که به استنتاج از حدیث و سنت اعتقاد داشتند و «اهل حدیث» که آنچه از احادیث برمی‌آمد را بی چون و چرا قبول می‌کردند. و اینجا به قول پوکاک لازم بود اتفاقی بیفتد تا برای نجات احکام اسلامی از زوال، تداوم آنها را تضمین کند. این کار را «الشافعی» بر عهده گرفت و برای آنکه وحدتی میان مدارس مختلف پدید آورد اصل استخراج احکام را بر «نص قرآن» نهاد و «سنت» ـ که به رویۀ پیامبر براساس شرایط زمان اطلاق می‌شدـ را در درجۀ دوم قرارداد. او امیدوار بود که با وحدت بخشیدن به مبنای استخراج احکام وحدتی میان مدارس پدید آید. دو مرجع دیگر استخراج احکام هم توسط الشافعی تعیین شد: «اجماع» یا اتفاق نظر، و «قیاس» یا استدلال. این هردو از پیش هم وجود داشتند، ولی الشافعی به آنها معنای تازه‌ای داد. در مورد اجماع او معتقد بود که اتفاق نظر همۀ جامعۀ اسلامی لازم است و نه فقط اجماع طلاب و بزرگان یک مدرسۀ خاص. در مورد قیاس، او شیوه‌های غیرعلمی و شخصی استدلال، مانند «رأی» و «استحسان» را مردود شمرد و تنها استدلال بر پایۀ نظم منطقی را پذیرفت. بنابراین الشافعی برای رسیدن به هدف خود نه فقط ایده‌‌های جدید را مطرح کرد، بلکه به مفاهیم قدیمی هم جهت تازه‌ای بخشید. موفقیت الشافعی در آن بود که توانست همۀ ایده‌ها را در یک قالب منظم ساماندهی کند که «اصول فقه» را شکل داد.

موضع‌گیری الشافعی در مورد «سنت» که موجب شد رویۀ الهی پیامبر به عنوان اصلی انکارناپذیر تحکیم شود، اهمیت «حدیث» را ثابت کرد؛ دیگر کسی نمی‌توانست با حدیث مخالفت کند، نهایتاً ممکن بود کسانی در صحت حدیثی تردید کنند. به این ترتیب «علم‌الحدیث» به وجود آمد، و سه مدرسۀ علمیۀ جدید هم شکل گرفت. اول مدرسۀ شافعی ـ که خود وی در آن تدریس می‌کردـ و دو مدرسۀ «حنبلی» و «ظهیری» ـ که مدافعان سرسخت سنت بودند. دو مدرسۀ اولیۀ حنفی و مالکی موضع محافظه‌کارانه‌ای نسبت به نظریۀ الشافعی گرفتند. از آنجایی که نظریۀ وی مدافعانی داشت که ممکن بود نظام پدرسالارانۀ  قانونگذاری این مدارس را زیر سؤال ببرند، آنها «سنت» را قبول کردند. باقی کار خیلی سخت نبود، چون باقی نظرات الشافعی دربارۀ حدیث، قبلاً به نحوی در این دو مدرسه هم مورد قبول بودند.

نظریۀ سنتی احکام اسلامی طی قرن سوم هجری ـ پس از فوت الشافعی ـ رشد کرد. اگرچه این نظریه براساس همان «اصول» که الشافعی وضع کرده بود ـ یعنی قرآن، سنت، قیاس و اجماع ـ بنیان گذاشته شده بود ولی ساختار آن متفاوت بود. تا آن زمان «اجماع» خود منبعی برای وضع قوانین به حساب می‌آمد و پیروی از آن برای تمام نسل‌های بعدی هم واجب بود، اما الشافعی آن را به معیاری برای تصدیق آنچه از قرآن استنباط می‌شود تبدیل کرد. در این نظام «سنت»، مدارک ضبط شده‌ای است که برای صحه گذاشتن بر «اجماع» و «قیاس» به کار می‌آید. در چنین حالتی دیگر «اجتهاد» که برداشت شخصی افراد از منابع احکام اسلامی است جایی نداشت و تحولات مربوط به وضع احکام به همان «اجماع» محدود شد.

در روند تحولات «شریعت»، گذشته به عنوان راهنمایی معتبر برای زمان حال به رسمیت شناخته شده است. درست به همین دلیل است که شریعت توانسته پیشرفت کند، مقبول شود و سنت را شکل دهد. و سنت به ترتیبی که ذکر آن رفت در قرن‌های دوم و سوم موضوع مباحثه و نقد و تغییر قرار گرفت. بعدها به دلایل پیچیده‌ای آهنگ این روند تغییر و نقد کند شد، اما باید متوجه بود که در همین زمان هم که رشد نظری شریعت متوقف شد هیچگاه کسی با «شریعت» بعنوان یک سنت مقابله نکرد، بلکه هم بدنۀ جامعۀ مسلمان و هم افراد حوزوی با آن کنار آمدند و بی‌حرف و نقل آن را قبول کردند. پرسش پوکاک دربارۀ اینکه «چرا باید در زمان حال از گذشته پیروی کرد؟» و «چگونه می‌توان گذشته را به حال تبدیل کرد؟» هیچگاه برای مسلمانان مطرح نشد. آنان سنت را قبول کردند؛ برای آنان گذشته با زمان حال تفاوتی نداشت.

سنت شهرنشینی

شهرهای مسلمانان بازتاب همان زیرنقش ثابت، بی‌معارض و ماندگار سنت‌های آنان بود. در بطن این شهرها مسلماً سنت ساختمان‌سازی هم شکل می‌گرفت که با آنکه در طول زمان تغییراتی هم در آن حادث می‌شد، اما به هرحال ریشۀ ثابتی داشت. در اوایل قرن بیستم میلادی این سنت ساختمان‌سازی مورد اعتراض قرار گرفت. شبکه‌های شطرنجی خیابان‌ها، خانه‌های ویلایی و آپارتمان‌ها و بتن مسلح و شیشه و سیمان جای بافت‌های سنتی و خانه‌های به هم تکیده و حیاط‌های مرکزی و سنگ و خشت و آجر و چوب را گرفت. بنابراین محیط‌هایی بوجود آمدند که به شدت با محیط‌های سنتی متفاوت بودند. حالا لازم است که پرسش پوکاک را در مورد اینکه چگونه گذشته می‌تواند به حال تبدیل شود جواب بگوییم. و چون دیدگاه من در اینجا آن است که گذشته را به نحوی مفید و قابل استفاده برای جبران از هم‌گسیختگی‌ها و آشفتگی‌های زائیدۀ محیط‌های امروزی تفسیر کنم پس باید به پرسش دیگر وی هم پاسخی داده شود، آنجا که می‌پرسد آیا لازم است که گذشته در زمان حال نیز جریان پیدا کند؟

در ممالک اسلامی دو پاسخ به این پرسش داده شده است. اول، از سوی سنت‌گراها که به سادگی گذشته را بهترین راهنمای امروز می‌دانند و با کمک همین حرف صورت مسئله‌ها را پاک می‌‌کنند. در طبیعت تفکر آنها عدم تغییر و تحول نهفته است، راهی که آنها می‌روند به هیچ جا مگر سنت‌گرایی ختم نمی‌شود. آزادی‌خواهان در مقابل، گذشته را ابداً صاحب وجاهت لازم برای راهبری امروز نمی‌دانند. به عقیدۀ آنان «سنت، تقدیر ما است.» و «پیشرفت امری است که اجباراً از بیرون بر ما وارد می‌شود». این عقیده جوامع را صاحب حق انتخاب می‌کند، بخش سنتی آن را از انتخاب و تصمیم‌گیری حذف می‌کند، و به طور ضمنی به وجود فرهنگ‌ها و جوامعی با حق نفوذ بر دیگران می‌انجامد. آزادی‌خواهان به این ترتیب همۀ گذشته و پیش‌زمینه‌های فرهنگ، درواقع «خود» را از صحنۀ امروز حذف می‌کنند و با توسل به «گذشته» یا «دیگران» در حقیقت از مواجهۀ واقع‌بینانه با مسایل امروز شانه خالی می‌کنند.

من می‌خواهم دیدگاه دیگری را مطرح کنم که به امروز توجه می‌کند. این دیدگاه هیچگاه کورکورانه از گذشته تبعیت نمی‌کند و آن را صاحب اقتدار نمی‌شناسد، اگرچه که به وثوق آن اعتقاد دارد، و بنابراین گذشته را منبع الهام خوبی برای زمان حال می‌داند. این دیدگاه مانند آزادی‌خواهان سنت را بعنوان یک چیز بی‌فایده انکار نمی‌کند. همانطور که پوپر می‌گوید «می‌شود نظریۀ تازه درست کرد، اما نظریۀ جدید برای آن درست می‌شود که مشکلاتی که با نظریۀ قدیمی حل‌نشده باقی مانده حل و فصل شود». بنابراین نمی‌توان نظریۀ قدیمی را آنچنان از صفحۀ روزگار حذف کرد که گویی هرگز وجود نداشته است. از آن طرف دیدگاه سنت‌گرایان را هم نمی‌توان قبول کرد که به هر چیز قدیمی قداست می‌بخشند. سنت درواقع سکوی پرتاب ما است. در این حالت سنت را باید بتوان نقد کرد و تغییر داد. به قول استنفورد اندرسن (Stanford Anderson): «سنتی که ما از آن صحبت می‌کنیم انبانی از دانش، یا فهرستی از وقایع مستحدثه نیست، بلکه پیکرۀ زنده‌ای از آرا، ارزش‌ها، اخلاقیات و مانند آن است که هنوز به نقد درنیامده است.» در این دیدگاه، سنت دیگر جبر نیست، بلکه اختیار است.

مشکل امروز ما این است که محیط شهری ما به شدت با آنچه در قدیم داشته‌ایم متفاوت است. باید ببینیم چرا اینطور شده؟ و چطور می‌توانیم دوباره شهر خود را با شهر سنتی پیوند دهیم؟

اگر بخواهیم فضای عینی و مادی زندگی ار در جوامع مسلمان در گذشته و حال بررسی کنیم، یک کار خوب این است که قوانین را بعنوان یکی از مهم‌ترین نهادهای اجتماعی بررسی کنیم؛ بخصوص در جوامع مسلمان که «شریعت» بر تمامی مراتب زندگی افراد مؤثر است. بررسی قوانین خیلی اهمیت دارد، به خاطر اینکه قوانین به نوعی فضای عینی زندگی را هم تحت تأثیر قرار می‌دهند. بررسی قوانین اطلاعات ضروری برای شناخت رابطۀ میان عوامل سیاسی، اجتماعی ـ فرهنگی، و محیطی را به دست می‌دهد.

برای آنکه بفهمیم بافت شهرهای مسلمان چگونه شکل گرفته است خوب است که به کل آن بصورت موجودی واحد نگاه کنیم. ما در اینجا می‌خواهیم بدانیم که چرا و تحت تأثیر چه عواملی بافت شهرهای اسلامی شکل گرفته و قصدمان تحلیل شکل و حجم نیست. در مرحلۀ بعدی می‌خواهیم بفهمیم که روند شکل‌گیری هر یک از عناصر فضای مادی شهرها چه بوده و چه چیزهایی در شکل‌گیری آن دخیل بوده‌اند. برای آنکه بررسی را به یک نمونه محدود کنیم اصل رعایت حریم خصوصی را در نظر می‌گیریم، و نگاه می‌کنیم که چگونه شهرها و خانه‌های اسلامی تحت تأثیر این اصل شکل گرفته‌‍‌اند.

(ادامه دارد)

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
عیش و خرمی شهر صبایم آرزوست: نگاهی بر گذشته‌ی باغ‌های راه شمیران، از عشرت‌آباد تا خرم‌آباد(۲)
مهسا پور‌احمد
در بخش اول یادداشت، از اقدامات شهرداری در سال ۴۸ و ۴۹ برای خرید باغ قیطریه و تبدیلش به پارکی برای مردم گفتیم و از...
سفر به ناکجای ایده‌ها | مروری بر کتاب «نزدیک ایده: درباره‌ی مکان‌ها و نامکان‌هایی که در آن‌ها فکر می‌کنیم»
علی طباطبایی
نزدیک ایده کتابی است درباره‌ی مکان‌ها و نامکان‌هایی که در آن‌ها فکر می‌کنیم. این کتاب که گردآوری زیمونه یونگ و یانا مارلنه مادر است را...
وبینار پنجم از سلسله وبینارهای تخصصی معماری منظر: منظر رودخانه
سخنران: فرشاد بهرامی پژوهشگر دکتری معماری منظر، دانشگاه ملبورن
برگزاری دومین همایش ملی بازاندیشی در چشم‌اندازهای بوم‌های بیابانی، چالش‌ها و فرصت‌های کالبدی، انسانی و اقلیمی
با توجه به اینکه چالش‌های مرتبط با زمین، آب، هوا و انسان در این منطقه به سرعت در حال افزایش است، همایش حاضر سعی دارد...

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر