×

جستجو

جستار سوم از پنج جستار در باب نقش معماری و شهر در رمان یوسف‌آباد، خیابان سی‌وسوم، نوشته‌ی سینا دادخواه [۳]| نازنین عارف‌کیا

جستار سوم از پنج جستار در باب نقش معماری و شهر در رمان یوسف‌آباد، خیابان سی‌وسوم، نوشته‌ی سینا دادخواه *

نازنین عارف‌کیا

مکان‌های هویت‌ساز

روایت سوم رمان، با توصیف‌های دقیق حامد نجات پیش می‌رود؛ عکاس چهل‌ساله‌ای که سال‌ها دور از وطن و در نیویورک زندگی کرده و حالا به تهران بازگشته و به تدریس زبان و برگزاری نمایشگاه‌های عکاسی مشغول است. نگاه حامد به شهر، دقیق‌تر از نگاه سه راوی دیگر داستان است. او نه تنها خیابان‌ها و بناهای جداره‌ی آنها را به دقت می‌بیند و توصیف می‌کند، بلکه با ورود به فضاهای داخلی نیز از مهارت تصویرسازی و قاب‌بندی خود استفاده کرده و شمایل فضایی که در آن قرار گرفته را با بیش‌ترین جزئیات به خواننده منتقل می‌کند. مکان‌هایی نظیر هتل البرز، خیابان وصال، خیابان بزرگمهر، کانون زبان و غیره که همه در منطقه‌ی ۶ تهران و در هم‌جواری دانشگاه تهران قرار دارند، از دریچه‌ی نگاه حامد با دقت زیادی توسط نویسنده توصیف می‌شوند. بیان جزئیات مکان توسط نویسنده‌ی داستان، احتمالی مبنی بر موثق بودن این تصویرسازی را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند. به عبارت دیگر، نوشتن دقیق مسیری که شخصیت داستان با اتومبیل خود یا پیاده طی می‌کند، مجموعه‌ی مسکونی یا آموزشی‌ای که به آن وارد می‌شود، فضای کوچکی مانند لابی یک هتل که دقایقی در آن می‌نشیند و نمونه‌هایی از این دست، با ذکر نام این معابر و بناها، به نوعی نشان از تعهد نویسنده نسبت به اطلاعاتی دارد که در قالب کلمات و جمله‌ها، به خواننده انتقال می‌دهد. این احتمال، خواننده را ترغیب می‌کند تا درستی اطلاعات دریافتی را بررسی کرده و با همراه نمودن متن با منابع تصویری، نظیر نقشه‌ها و عکس‌ها، به درک درستی از سوژه‌ی مکانی یا شهری توصیف‌شده برسد: «باید امشب سر قولم به لیلا بمانم و تو باید تا ساعت هفت نشده من را برسانی هتل البرز. مرکز شهر است. نزدیک است به کانون زبان، طرح ترافیک هم تمام شده. تو می‌توانی بزنی دنده‌هوایی و درست جلوی هتل البرز توی خیابان وصال فرود بیایی.»[۱] «شورلت سفید مدل هفتاد و هفت! من و تو حالا میدان فاطمی هستیم و ساعت بیست دقیقه به هفت است. خیابان پایین میدان را برو پایین تا به بلوار کشاورز برسی و بعد بلوار را بپیچ دست راست. به درخت‌های هم‌قد و یک‌شکل وسط بلوار نگاه کن...»[۲] «دنده‌اتومات من! هیچ‌وقت تو را با خودروی ملی تاخت نمی‌زنم. ولی به لاستیکِ دورسفیدت قَسَمت می‌دهم و التماس می‌کنم که نپیچی توی خیابان وصال. ترمزدستی. کنار خیابان، روبه‌روی برج‌های سامان پارک می‌کنم»[۳] «یک دقیقه‌ی دیگر بلوار کشاورز را از کنار بیمارستان آریا می‌پیچم توی وصال و مهم نیست که گردش به چپ ممنوع است. خیابان بالایی وصال، خیابان حجاب است [...] هتل البرز دلش خیلی برایمان تنگ شده. سینما عصر جدید را رد می‌کنم. توی وصالم...»[۴] در یک قدم فراتر، نویسنده می‌تواند جداره‌ی یک خیابان را نیز با همین شیوه‌ها به دقت توصیف نموده و بی‌آنکه در ابتدای سخن، نامی از یک مکان خاص برده باشد، خواننده‌ی آشنا به فضای شهر را به آن بنای مشخص ارجاع داده و در صورت لزوم، در انتهای بخش نام آن را ذکر نماید تا خواننده از درستی حدس خود مطمئن شود. حامد در عبور از مقابل سفارت سابق آمریکا در خیابان طالقانی تهران، با بیان نشانه‌هایی که در جداره‌ی خیابان می‌بیند، به وجود این بنا در این نقطه اشاره می‌کند: «از میدان ولیعصر می‌رویم سمت میدان هفت تیر و بعد می‌پیچیم توی روزولت سابق. پایین‌تر، سمت چپ، روبه‌روی ورزشگاه، دیوار بلند و آجری می‌بینی که رویش سیم خاردار کشیده‌اند. خیابان طالقانی یک‌طرفه است. می‌رویم پایین‌تر و از خیابان سمیه دوباره می‌آییم توی طالقانی. شاید یادت رفته باشد و آن دیوارهای آجری برایت چندان آشنا نباشد. می‌بینی که دیوار خیلی طولانی است. تا چشم کار می‌کند دیوار است. روبه‌روی درِ بزرگ نگه می‌دارم و تو شیری سنگی می‌بینی که روی دیوار کنده شده و دیگر خطوطِ ظریفِ کنده‌کاری‌شده‌اش را از دست داده، ولی هنوز هم می‌شود تشخیص داد که شیر است. آنجا سفارت‌خانه‌ی سابق توست شورلت نورا. نزدیک‌ترین جا به وطنت. خاموشت می‌کنم و [...] خودم می‌روم خانه‌ی هنرمندان که همان نزدیکی است.»[۵]

چنانکه مشاهده می‌کنیم، یکی دیگر از راه‌های توصیف معماری و شهر، توصیف لحظه‌به‌لحظه‌ی مسیری است که شخصیت داستانی در یک بازه‌ی زمانی طی می‌کند. حامد نجات با توقف در مقابل هتل البرز و ورود به آن، در یک محله قرار می‌گیرد و با توصیف خیابان‌کشی و شکل کلی آن، خواننده را با خود به این محله وارد می‌کند؛ محله‌ای که در منطقه‌ی مرکزی پایتخت بوده، ساختمان‌هایی با قدمت نزدیک به نیم‌قرن را در خود جای داده و به روایت ساکنان و عابران محله در دنیای واقعی، سالهاست که همین اتمسفر در آن برقرار است. در جملات دیگری از این بخش نیز، روایت دقیق او از پردیس دانشگاه تهران، همین تأثیر را بر خواننده القاء می‌کند: «شورلت را توی خیابان بزرگمهر پارک می‌کنم. کیپ تا کیپِ خیابان ماشین پارک کرده‌اند. هتل باید خیلی شلوغ باشد. نزدیک هتل که درِ کافه‌اش به روی همه باز است، چند دانشگاه هم هست، کافه‌ی هتل هم پاتوق دانشجوها.»[۶] «ندا گفت از درِ دانشکده‌ی علوم می‌آید. از درِ علوم تا اینجا نباید سه چهار دقیقه بیش‌تر راه باشد. خیلی وقت است توی دانشگاه تهران نرفته‌ام. آخرین بار چند سال پیش بود؟ می‌خواستم بروم کتابخانه‌ی مرکزی [...] از پل کتابخانه‌ی مرکزی گذشته بودم و چشمم افتاده بود به ساعت بزرگ دیوار کتابخانه که از کار افتاده بود [...] کارم در کتابخانه‌ی مرکزی خیلی زود تمام شده بود. دوباره از پل گذشته بودم. خیابان‌های داخل دانشگاه از دانشکده‌ای به دانشکده‌ی دیگر می‌رسیدند. بُرد دانشکده‌ها. اخبار شب شعرها. همایش‌های تخصصی. تحصن‌ها و مسجد دانشگاه تهران با آن معماری عجیب و سقف فلزی نمازجمعه و باغِ روبه‌روی علوم‌پزشکی و آن گودبرداری نیمه‌کاره.»[۷] پیشبرد متن در روایت حامد، وابسته به توصیف دقیق جزئیات است. فارغ از چیستی انگیزه‌ی نویسنده برای انتخاب این شیوه‌ی روایی، می‌توان نتیجه‌ی آن را در تأثیری که بر خواننده می‌گذارد جست‌وجو کرد. مخاطب حامد نجات، با او در شهر همراه می‌شود و به جزئیاتی که مورد اشاره هستند، دقت می‌کند؛ چرا که برای هم‌گام شدن با راوی و فهم ادامه‌ی متن داستان، نیاز به تصور این جزئیات دارد. بخش سوم رمان، سازوکاری شبیه به شیوه‌ی توصیف مکان در نمایشنامه‌ها دارد. در این نوع از متن‌های روایی نیز، نویسنده با اتکا به تشریح و تبیین تمام المان‌ها و ویژگی‌های صحنه، بی‌آنکه نمایش پیشِ روی مخاطب اجرا شود، بیننده را به درون سالنِ فرضی آورده و درواقع، مکان را در اطراف کاربر می‌سازد. نتیجه‌ی نگاه دقیق حامد به شهر و بناهای آن، در گفت‌وگوی خیالی‌اش با سامان قابل مشاهده است. حامد، تهران را هویتِ خود می‌داند: «من به تو یاد دادم توی عکس‌هات تهران را چه‌جوری ببینی. شاید بگویی تهران در تو بود. قبول. اما این شهر توی خون همه‌ی تهرانی‌ها هست، ولی چرا همه از خون و خون‌ریزی می‌ترسند؟ باید یکی بیاید و نتایج آزمایش خون‌شان را نشان‌شان بدهد تا ببینند درصد تهران از درصد گلبول‌های سفید خون‌شان هم بیش‌تر است، و این تهران است که دارد از بدن‌شان در مقابل انواع بیماری‌ها دفاع می‌کند. عین این که بروی مرکز اهدای خون و خون بدهی و بعد از یک ماه برگه‌ی آزمایش بیاید دم در خانه‌تان و بفهمی که سروکله‌ی داروی بیماری‌های روانی در خونِ تو پیدا شده.»[۸] [ادامه دارد] پی‌نوشت‌ها: [۱] سینا دادخواه. یوسف‌آباد، خیابان سی و سوم. تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۷، ص۵۶ [۲] همان، ص۵۸ [۳] همان، ص۶۳ [۴] همان، ص۶۹ [۵] همان، ص۶۲ [۶] همان، ص۷۱ [۷] همان، ص۷۱و۷۲ [۸] همان، ص۶۰ *جستار اول:

https://asmaneh.com/posts/krwea/

جستار دوم:

https://asmaneh.com/posts/asfvw/

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
«مسجد سنجیده‌ی قزوین: کارکرد و زمان ساخت» | لیلا قاسمی، زهره تفضلی
در محله‌ی کهن راه‌ری در شهر قزوین، بنایی تاریخی با نام «مسجد سنجیده» وجود دارد. تاریخِ ساختِ این بنا و بانی آن نامشخص است. با در نظر گرفتن برخی شواهد کالبدی در بنا و برخی شواهد در گزارش‌های مرمتیِ بنا و نظر به اینکه برخی محققان پیشین با توجه به شباهت فرم بنا به مقابر، احتمال تغییر کارکرد این بنا را مطرح کرده‌اند، به نظر می‌رسد کارکرد اصیل بنا چیزی غیر از مسجد بوده و در دوره‌ای کارکرد آن تغییر یافته است. درباره‌ی کارکرد اصیل آن نظراتِ مختلفی وجود دارد.
اسطوره و اسطوره‌شناسی نزد ژرژ فردریش کروزر | نخستین نشست از سلسله نشست‌های سهراب
برگزارکننده: گروه پژوهشی میت‌اوخته، موسسه‌ی فرهنگی هنری کتاب‌آرایی ایرانی میزبان: نگارخانه‌ی لاجورد
ایران‌شناسی در قلمرو زبان آلمانی (دو گزارش تاریخی) | رودیگر اشمیت، مانفرد لورنتس
ایران‌شناسی در آلمان سنّتی غنی است و سابقه‌ای چندصدساله دارد. به‌واقع هیچ‌یک از حوزه‌های گوناگون پژوهش در تاریخ و فرهنگ ایران کهن، اعمّ از باستان‌شناسی،...
تاریخ هنر و نهادهایش: بنیادهای یک رشته (۱) | پاره‌ای دیگر از کتاب‌نگاشت توضیحی نظریه‌های تاریخ معماری و هنر
مهرداد قیومی بیدهندی
الیزابت منسفیلد، استاد تاریخ هنر در دانشگاه ساوت در سوانی امریکا، در این کتاب، مقالاتی را بر محور موضوع بررسی رشته‌ی تاریخ هنر را از...

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر