مریم پوراسماعیل
چیزها و معماری
مریم پوراسماعیل
«از چه میترسم؟ از اینکه نفسم تنگ بشود و تو این خانه تنها بمیرم؟ تو ایوان روی صندلی بروجردی زیر آفتاب مینشینم. نور آفتاب استخوانهای پوکم را گرم میکند. شیرهٔ حیاتی دیگر در رگهایم و در پیها و استخوانهایم گردش پروپیمانی ندارد، رمقش کشیده شده* ... » من که امان همه را بریده بودم بسکه پرسیدم این صندلیهای بروجردی به چه درد میخوردهاند. اغلب با آن لحن طنازانهٔ خاص بروجردیها جواب میشنیدم که: «والا ما قدیمیها هم آدمیزاد بودیم و روی کَت و نیمکت و صندلی مینشستیم.» بعد تصحیح میکردم که نه، منظورم این است که چرا این صندلی اینشکلی...
وبگاه تاریخپژوهی و نظریهپژوهی معماری و هنر
