×

جستجو

مسجد شیخ لطف‌الله

مسئله

ساخت بنای هر مسجد از آن رو که در کل مسجد است مسئله‌ای کلی است و از آن رو که مسجدی است خاص مسئله‌ای اختصاصی. بنای مسجد شیخ لطف‌الله تدبیر مسئلۀ کلی مساجد است که در مسئلۀ خاص آن گنجیده. در جای مسجد و پیرامون آن بناهایی بوده است. همچنین شخصیت آن با مساجدی همچون جامع عباسی متفاوت است. این دو امر در کنار هم محدوده و اندازۀ زمین بنا را مشخص کرده. این زمین در فاصلۀ لبۀ میدان و بازار در غرب و بناهای مدرسه و غیره در شرق است. زمینی که گویا پیشتر نیز مسجدی در آن بود محدوده‌ای نه چندان وسیع در اختیار معمار گذاشته بود. گمان من بر این است که استاد محمدرضا اصفهانی به اندازۀ زمین اندیشیده باشد. مسئلۀ خاص مسجد شیخ لطف‌الله برپا کردن فضای فردی و خلوت انسان‌هاست درست دیوار به دیوار فضای جمعی و معاشرت پر شور آنها بی‌آنکه قابلیت فاصله گرفتن و طی مسافت باشد. میدان نقش جهان و بازار گراگرد آن جایی شلوغ است. اینجا جای ملاقات، معامله، گفت‌وگو، جاروجنجال، بازی‌های گروهی، جای نمایش، فریاد زدن، جای صدای نقاره، دویدن اسب و حرکت کاروان، و در کل جای جماعت و مشغولیت انسان‌ها به هم است. مسجد شیخ لطف‌الله جای عبادت، ملاقات امری خاص، جای آرام حرف زدن، سکوت‌های طولانی، جای حرکات آهسته و متین، و در کل جای خلوت است و مشغولیت انسان‌ها به درون خودشان.

چگونه چنین همجواری و همسایگی بدون مزاحمت می‌توان ساخت؟


تدبیر

گاه در شهرها گذرهایی داریم به نام هفت‌پیچ یا از این دست. در راه‌ها نیز گاه راه‌هایی داریم که به نام هزار پیچ یا هزار چم مشهورند. نه گذرهای هفت پیچ دقیقاً هفت پیچ دارند و نه هزار چم‌ها هزار چم. ماجرا از این قرار است که پشت سر هم بودن پیچ‌ها باعث القای درکی خاص و مشترک در انسان‌ها می‌شود. این پیچ‌ها اشخاص را متوجه و درگیر خودشان می‌کنند. موضوع جهت‌هاست و تلاش برای مشخص نگاه داشتن جهت. در این دست گذرها بیشترِ انسان‌ها در تداوم تشخیص جهتشان ناتوانند و آن را از دست می‌دهند. دانستن و مسلط بودن به جهت خواستی درونی و بنیادی است. باعث می‌شود هر لحظه بتوانند جای خودشان را بازیابند و به این آگاهی تکیه کنند و مطمئن باشند. این اطمینان و تکیه‌گاه آرامش بخش است. وقتی این آگاهی از دست می‌رود انسان ناآرام می‌شود. حال مشترکی ایجاد می‌شود که می‌توان آن را گمگشتگی خواند. از خواص این حال این است که انسان به دنبال جایی متعین است تا از گمگشتگی بیرون آید و پیدا شود. از این رو پذیرای درک فضایی جدید است که به پیدا شدنش کمک کند. وقتی از پس گذری هفت پیچ به فضایی مشخص می‌رسد پرسشگرانه احوالات آن فضا را جویا و پذیراست. این حالتی گنگ و تغییر حالتی شدید است.

گفتیم حال میدان جمعیت و شلوغی و مشغولیت به دیگری است. به منظور اینکه این ادراک بتواند به خلوت درون مسجد تحول یابد تدبیر معمار القای حس گمگشتگی و سپس پیدا شدن در گنبدخانه است. از آنجا که این تغییر حالت شدید است می‌تواند در مسافتی به نسبت کم روی دهد. هندسۀ پیچ نیز بر این قابلیت می‌افزاید. همچنین به واسطۀ همین شدت سمت و سوی این تغییرات می‌تواند به راحتی از دست معمار در برود. برای برقراری آن دانستن اندازه‌های انسانیِ دقیق لازم است.

انسان در آن راهروی چند پیچ چندان متوجه اتاق‌های پیرامون نمی‌شود از آن رو که درهایی به نسبت معمولی و چشم‌آشنا بر آنها نهاده‌اند. از آنجا که تعداد پیچ‌ها سه تاست معمار تکرار دهانه‌ها و تزئینات را نیز بر آن افزوده است. بر پیچ دوم روزن‌هایی نهاده که جهتی القا نمی‌کند و رو به هر دو سو دارد. انتهای راهرو را نامعلوم گذاشته و هیچ کجای راهرو گشودگی یا فراخی نداده تا در تشدید القای گمگشتگی خللی ایجاد نشود. دور شدن از روشنی ورودی نیز کمک کار است. پس از آن گنبدخانه‌ای است که به قول آرتور پوپ «همه چیز در آن کامل و بی‌نقص است و موازنه‌ای بی‌نظیر بین هیجان و آرامش در فضای داخلی آن حکمفرماست». این جای پیدا شدن است. این جا با اینکه دیوار به دیوار میدان است از آن بری است. آزادانه در ناکجاست و پیوندش با جاهای دیگر گم است. این امر در توصیفات کسانی که این بنا را وصف کرده‌اند کاملاً مشهود است. فضا آنچنان غلبه دارد که در یاد انسان‌ها می‌ماند. این از آن روست که از پس راهروی هفت پیچ و گمگشتگی در آن پیش آمده است.

اشاره به نکته‌ای ظریف خالی از فایده نیست. چندین سال قبل در یکی از عکس‌هایم از درون مسجد متوجه سایۀ بزرگی بر گنبد شدم. وقتی پی آن را گرفتم فهمیدم نور نامتعادلی از روزنی بزرگ در ضلع شمال شرق گنبدخانه علت پدید آمدن این سایۀ بزرگ بالای سر همان روزن است. پیش آوردن این عدم تعادل برای انسان گم شده عجیب بود و با باقی ویژگی‌های بنا مغایر. وقتی در پی آن افتادم و از کوچۀ پشتی و سقف بناهای همجوار مسجد روزن را دیدم متوجه چند آجر باقیمانده در گوشۀ پایین آن شدم که خبر از فخر و مدینی می‌داد پوشانندۀ کل روزن.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
جستار چهارم از پنج جستار در باب نقش معماری و شهر در رمان یوسف‌آباد، خیابان سی‌وسوم، نوشته‌ی سینا دادخواه [۴] | نازنین عارف‌کیا
آخرین راوی رمان، دختری بیست‌­ساله به اسم نداست که نام او نیز مانند سه شخصیت دیگر، از بخش اول تا چهارم بارها تکرار شده و در تمام بخش‌­های دیگر حضور دارد. تجربه‌­ی ندا در مواجهه با شهر و بناها قدری متفاوت با بقیه­‌ی راویان است؛ چرا که مسیر زندگی او نیز تفاوت­‌های زیادی با باقی شخصیت­‌ها دارد. او که دوران نوجوانی خود را، مانند سامان، در شهرک اکباتان گذرانده، زمانی ناچار به کوچ همراه خانواده­‌اش شده و به بندرعباس می‌­رود.
احیای «شهر اسلامی» در قرون ۲۰ و ۲۱ | میزگرد
«شهر اسلامی» به‌عنوان یک مفهوم و موضوع تاریخی مبهم از قرن نوزدهم در تخیل اروپایی ابداع شده است. با این حال، نقد شرق‌شناسی این انتظار را که تجدید حیات عقاید و سیاست‌های اسلامی آغازگر مرحله جدیدی از شهرسازی اسلامی باشد، به‌ویژه در حکومت‌های دین‌سالاری مسلمان مانند ایران و همچنین ترکیه و خلیج‌فارس، فرونشانده است.
نظم بصری تفرجگاه؛ چهارباغ اصفهان صفوی و تجربه‌های حسی‌اش | برگزاری رویداد
فرشید امامی بر اساس کتاب اخیر خود با عنوان اصفهان: معماری و تجربه شهری در ایران اولیه (انتشارات دانشگاه ایالتی پن، 2024) که به تازگی...
«تأملی بر اسطوره‌ی شیخ بهایی در معماری» | جعفر طاهری
اندیشه‌ی اسطوره‌ای بهاء‌الدین عاملی (شیخ بهایی)، بیش از چهار سده حاکم بر قلمروهای گوناگون علوم و فنون، بویژه معماری بوده است. مقاله‌ی حاضر تأملی تاریخی در آثار و لایه‌های پنهان زندگی شیخ بهایی و ارتباط او با قلمرو معماری است؛ و تلاش می‌کند با استناد به مدارک تاریخی اندیشه‌ی دیرپای توانایی و حضور برجسته‌ی شیخ در قلمرو معماری را مورد تحلیل قرار دهد.

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر