×

جستجو

«تجربه‌های شراکتی در هنر و میراث فرهنگی»؛ فراخوان مقاله برای مشارکت در مجموعه‌مقالات

This volume analyzes participatory practices in art and cultural heritage in order to investigate what can be learnt through and from collaboration across disciplinary boundaries. Following recent developments in museology, museum policies and practices have tended to prioritize community engagement over a traditional focus on collecting and preserving museal objects (cf. Simon 2010, McSweeney & Kavanagh 2016). In many museal institutions, a shift from a focus on objects to a focus on audiences has taken place. Artistic practices in the visual arts, music, and theatre also increasingly take on participatory forms (see for instance Bishop 2012). And the world of cultural heritage has seen an upsurge in participatory governance models favoring the expertise of local communities rather than that of trained professionals (cf. Waterton & Watson 2013, Schofield 2015). 

While museal institutions, artists and policy-makers consider participation as a tool to implement diversity politics, a solution to social disjunction, and a form of cultural activism, such participation also spurs a debate on definitions, as well as on issues concerning the distribution of authority, power, expertise, agency and representation. How can we understand and respond to the seductive claims of participation as an instrument for social innovation? And what are we to make of related – and often naïve – assumptions of radical shifts in power relations (Cooke & Kothari 2001)? While new forms of audience and community engagement and corresponding models for ‘co-creation’ are flourishing, fundamental but paralyzing critique abounds and the formulation of ethical frameworks and practical guidelines as well as theoretical reflection and critical assessment of practices lags behind.

This publication offers a space to critically reflect on participatory practices with the aim to ask and answer the question: How can we learn to better participate? A focus is on the emergence of new norms and forms of collaboration as participation, and on actual lessons learned from participatory practices. If collaboration is the interdependent formulation of problems and entails the common definition of a shared problem space (Rabinow, Marcus, Faubian & Rees 2008), how best can we learn to collaborate across disciplinary borders and what exactly can be learnt from such collaboration?

 

Please send your proposal for a chapter (300 words) by September 18 to [email protected] .

 

 

اطلاعات بیشتر:

https://arthist.net/archive/23442

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
تاریخ فرهنگی هنر آسیایی | فراخوان ارسال پیشنهاده برای مشارکت در تألیف کتاب
تاریخچه‌ی فرهنگی هنر آسیایی (CHoAA) شامل تاریخچه‌ی هنر در سراسر آسیا در 2500 سال گذشته، از جمله شرق، غرب، جنوب، جنوب شرق و آسیای مرکزی...
مطالعاتی در تاریخ فرهنگی ایرانی | مجموعه کتاب
مجموعهٔ حاضر مجموعه‌ای از کتاب‌ها و پژوهش‌ها در حوزهٔ مطالعات ایرانی است؛مجموعه‌ای در امتداد محفل «مقالات پمبروک»، که به همت چارلز ملویل در کمبریح تأسیس...
ناکارآمدی شیوه‌های فهم عِلّی در میراث فرهنگی ایستا (با نگاه به میراث جهانی چغازنبیل)
محمدعلی بدری
  چغازنبیل اگرچه میراثی ایستا[1]ست، این اقبال را داشته است که علاوه بر صورتِ[2] پدیده‌ها، محتواهای متنیِ مربوط به زمان احداث شهر را -در قالب آجرنوشته‌ها و گِل‌نوشته‌ها- در خود داشته باشد. اما آجرنوشته‌ها و گِل‌نوشته‌های «به‌دست‌آمده» از چغازنیبل اطلاعی دقیق از «چیستی مکانِ» شهرِ اونتاش[3] و بناها و معبدهای فرعی و معبد اصلی آن، چنان که بوده‌اند، به محققان عصر ما نمی‌دهد؛ زیرا جز چند نام از بناها و معبدهای فرعی و برخی مصالح به‌کاررفته در بنای ذیقورات[4] و اطلاعاتی مانند این‌ها در کتیبه‌های ایلامی چغازنبیل اطلاعی نمی‌توان یافت که مربوط به معماری و مکان این اثر باشد. تأکید بر واژﮤ «به‌دست‌آمده» نیز از همین جهت است. آیا ما می‌توانیم این محوطه –و یا هر محوطه و یا هر اثری دیگر- را بر مبنای داده‌های «به‌دست‌نیامده» قرائت کنیم؟ قطع ارتباط سه‌هزارساله ما با فرهنگ و رویدادها و زبان و آیین‌های روزگار ایلام میانه، یعنی عصری که شهر اونتاش در...
آغازی برای پایان یک رویکرد پراشتباه
فربد افشار بكشلو
مطرح شدن مجدد طرح توسعه ی حرم شاه چراغ (ع) سبب بروز نگرانی شدید در جامعهٔ معماری و شهرسازی ایران شده است.  افراد از دریچه‌های متفاوتی این نگرانی را مطرح کرده‌اند، ولی جای یک نگاه خالی بود: منطق اجتماعی فضای شهری بافت موجود و عواقب این مداخله برای آن. بر مبنای نظریهٔ چیدمان فضا، فعالیت میرا ترین عنصر شهری است و بسیار سریع‌تر از دو عنصر دیگر شهری، یعنی ساختمان و معبر، دچار دگرگونی می شود. در مقابل، معبر نامیراترین عنصر شهری است و خطی است که برای زمانی طولانی بر پیکر شهر باقی می‌ماند. بر مبنای پژوهش‌های متعددی که بر اساس الگوی برآمده از این نظریه صورت گرفته است، تخریب هر بافت نه تنها سبب از بین رفتن ابنیه می‌شود بلکه سبب تغییر وسیعی در ساختار شبکهٔ خیابانی آن محدوده نیز می شود. تغییراتی که برای مدتی طولانی در ساختار شهر مورد نظر باقی خواهند ماند، اصلاح آن امر...

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر