×

جستجو

نگار صبوری

نگار صبوری

معماری در تراز ماده: کاشی‌های کاشیکارِ برج آزادی
نگار صبوری

تکتونیک یاری‌گرِ معماران خواهد بود تا در برابرِ تمایلِ معاصر به تبدیلِ معماری به کالای مصرفی مقاومت کنند. کنت فرامپتون

چرا خبرِ ممنوعیتِ صدورِ پروانۀ ساخت‌وساز تکذیب شد
نگار صبوری

مهر ماه ۱۳۹۷ این گفتۀ زهرا صدراعظم نوری نمایندۀ شورای شهرِ تهران: «صدورِ پروانۀ ساخت‌وساز در تهران تا پنج سالِ آینده ممنوع می‌شود» به اخبار راه می‌یابد. این خبر خبری مسرت‌بخش است اگر چه کمی بعد تکذیب می‌شود. در پایانِ این نوشته روشن خواهیم کرد که چرا حتی از نگاهِ اعضای حرفۀ معماری و شهرسازی هم این خبری مسرت‌بخش است. اما پیش از شادی دربارۀ این خبر تکذیب‌شده باید دربارۀ ابعاد و پیامدهای این خبر تأمل کنیم. در نگاهِ نخست قیدِ زمانی این جمله مشکل‌آفرین خواهد شد: تا پنج سالِ آینده. چرا پنج سال؟ اگر قرار است صدورِ پروانۀ ساخت‌وساز...

کمیتۀ اعتلای معماری ایران
نگار صبوری

سوم تیر ۱۳۹۷ وزارتِ راه و شهرسازی نامه‌ایی به انجمن صنفی مهندسان معمار و شهرساز و نهادهایی دیگر فرستاده بود با موضوعِ «تشکیلِ کمیتۀ اعتلای معماری ایران». در این نامه وزراتخانه از انجمن درخواست کرده بود برای این کار نمایندۀ آگاهی با تخصصِ معماری معرفی کند. شاید وزارتخانه «تشکیلِ کمیتۀ اعتلای معماری ایران» را درمانی برای اوضاعِ نابسامانِ معماری قلمداد کرده بود.

تهران، کارگاه ساختمانی
نگار صبوری

شهردارِ پیشینِ تهران با افتخار تهران را کارگاهی ساختمانی می‌دانست. از نظرِ او «کارگاهِ ساختمانی به وسعتِ یک شهر» نشان می‌دهد که شهرداری سخت مشغولِ ساختنِ شهر است. نزدِ بسیاری روشن است که ساختن و سازندگی همان راهی است که باید رفت. کم‌تر کسی تردید دارد که برای «پیشرفت» باید از این راه رفت. باید ساخت. حالا شاید شورای شهرِ پنجم تردید داشته باشد که باید به جای باغ‌ها برج بسازیم اما با قاطعیت می‌داند که باید «بافتِ فرسوده» را ساخت. باید «کوچه‌های غیرقابلِ نفوذ» را به خیابان‌های سرراست تبدیل کرد.

Living with the desert
نگار صبوری

ایرانیان در درست کردنِ بستنی و یخ در بهشت استادند. یخ‌هایی دارند که ذهنِ ما را هم راهی به آن نیست: از ماست و دوغِ یخی گرفته تا یخ‌در‌بهشت‌هایی از آبِ تمرهندی و انار و گیلاس و برگۀ زردآلو و آلبالوخشکه، که بسیار دلپذیر است.

دعواهای صابونی
نگار صبوری

گویا صابونخانه‌های اجباری در کار بوده است که پیه را از قصابان به زور و ارزان می‌خریدند و در کارِ صابون می‌کردند. ریختنِ صابون و خرید و فروشِ آن هم حقِ انحصاری این صابونخانه‌ها بوده. صابونِ عمل آمده را حاکم و متصدی به اجبار و با نامِ طرح به مردم می‌دادند.

ترس‌نامۀ حافظ- ۷
نگار صبوری

انسان بیچاره و وامانده در جهانی سرگردان است که از در و دیوارش ترس می‌بارد. چه چیز است که انسان بتواند بر آن تکیه کند؟ چه پناهگاهی در برابرِ این ترس‌ها می‌تواند بیابد؟ حافظ از بسیاریِ این ترس و هراس‌‌های آدمی یاد کرده است. عباراتِ هولناکِ حافظ تصویرِ تاریخیِ هراس نزدِ ایرانیان است. گوشه‌ای از جهانِ حافظ سراسر «بلا و حادثه و فتنه و آشوب» است و غرقۀ «طوفان و سیل و گرداب و تندباد».

ترس‌نامۀ حافظ- ۶
نگار صبوری

حافظ عباراتِ عاشقانۀ فراوانی دارد که هول‌آفرین است؛ عباراتی چون «خون‌ریزی»، «خون‌خواری»، «دلیری به خون»، «قصدِ جان» و «فتنه‌انگیزی» و آلات و ابزارهایی چون «شمشیر»، «تیر»، «تیغ»، «چنگ». در وصفِ یار و کاروبارش بسیار از این عبارات بهره جسته است. تصویرِ خشن و لطیف از عشق چنان درهم‌آمیخته است که نمی‌توان مرزی میانِ آنها نهاد. گویی مرز میانِ جمال و جلال در هم می‌شکند و هراس‌آفرین همان عشق‌آفرین می‌شود و گریختنی همان دل‌سپردنی.

ترس‌نامۀ حافظ- ۵
نگار صبوری

حافظ برای بیانِ بزرگ‌ترین ترس‌ها از عظمتِ طبیعت بهره گرفته است و با تمسک به اینها هول‌های راه را بیان کرده. نخستین شکلِ ترس از طبیعت ترس از پدیده‌هایی چون «دریا» و «بیابان» و «کوه» و «آسمان» است.

ترس‌نامۀ حافظ- ۴
نگار صبوری

مردمانی که حافظ از آنها می‌ترسد دو دسته‌اند: دسته‌ای از گروه‌ها یا طبقاتِ اجتماعی‌ ویژه‌اند و دسته‌ای دیگر به واسطۀ داشتنِ صفتی چون بدخواهی سزاوارِ پرهیزند. حافظ از دسته‌ای از اصحابِ مناصبِ اجتماعی می‌ترسد و گویا با آنها دشمنی دارد. «قاضی»، «محتسب»، «زاهد» و «واعظ» از این دسته‌اند. بیانِ حافظ از این ترس‌ها در بسیاری از موارد صورتِ انکاری دارد، یعنی می‌گوید من از این ترسی ندارم و همین ادعای او شاهدی است بر حضورِ ترسی در زمانۀ او.

ترس‌نامۀ حافظ- ۳
نگار صبوری

«بختِ گمراه» و «جفایِ‌ بخت» و «حکمِ تقدیر» که با هیچ تدبیری نمی‌توان از آن گریخت ترس دیگری است که گریبانِ‌ حافظ را گرفته است.

ترس‌نامۀ حافظ- ۲
نگار صبوری

یکی از ترس‌های حافظ ترس از بی‌خبری و غفلت است؛ غفلت از «خزان» و «مرگ» و بی‌خبری از پایانِ هر چیز. باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم/ آه از آن روز که بادت گلِ رعنا ببرد

ترس‌نامۀ حافظ
نگار صبوری

فرهنگ‌ها در کنارِ بخش‌های روشن و زیبا بخشی تاریک هم دارند که در متونِ‌ دینی و اشعار و نقاشی‌هایشان آشکار می‌شود. منظور از این بخشِ تاریک ویرانی‌ و نادانی و زشتی است. بخشِ تاریکِ فرهنگ کمتر موضوعِ سخن بوده است، با اینکه همواره در آثارِ‌ هنری حضور داشته‌ است. شاعران و هنرمندان برایِ‌ ساختنِ تصویرهای ژرف نیازمندِ سایه‌های این بخشِ تاریک بوده‌اند. در این مقاله به بخشِ تاریکِ دیوانِ حافظ می‌پردازیم؛ پرهیزها و گریزهایِ حافظ و چیزهایی که از آن می‌ترسد و می‌ترساند.

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر