از دوست و همکار خوبم جناب دکتر بحرانیپور تشکر میکنم که دعوت ما را پذیرفتند و در آخرین نشست از مجموعه نشستهای نمایشگاه «پل سفید؛ نقطه آغاز» همراه و یاریگرمان بودند. صحبتهای جناب دکتر از این جهت که بسیار عالمانه و دقیق ایراد شد کار بنده را مشکل ساخت، چون گمان نمیکنم بتوانم با عمق و دقتی که ایشان سخن گفتند، سخن بگویم؛ اما از جهتی هم کار را برای من آسان کرد، چون به خوبی بستر تاریخی موضوع و اهمیت پدیده پل در تاریخ اهواز را تبیین کردند و نشان دادند که هویت شهری اهواز چگونه از دیرباز با پدیدهای چون پل گره خورده است. لذا بنده سعی خواهم کرد صحبتم را بر پل سفید و اهمیت آن از منظر هویت شهری، در میان تمام پلهای معاصر اهواز، متمرکز کنم، خاصه آنکه میدانیم -و از عکسهای نمایشگاه هم که در معرض دید است کاملاً پیداست- که در میان پلهای معاصر اهواز پل سیاه، مقدم بر پل سفید است، اما علیرغم این تقدم و اهمیت ملی و حتی جهانی آن (در جریان جنگ جهانی دوم) هرگز جایگاهی چون پل سفید در هویت شهر اهواز نیافت. جایگاهی که نه تنها در ذهنیت شهروندان اهوازی بلکه، آنگونه که در نشستهای روزهای گذشتة این نمایشگاه دیدیم، در انعکاس تصویر اهواز در عکاسی و گرافیک و سینما و ادبیات نیز منحصربهفرد است.
اما چرا پل سفید مهم است؟ هایدگر فیلسوف آلمانی در یکی از آثار مشهور خود، شاید در سرچشمهی اثر هنری، جایی به پل میپردازد و از این سخن میگوید که یک پل نقشی فراتر از ارتباط دو سوی رودخانه بازی میکند؛ از اینکه پل چگونه لبه را به کرانه و زمین را به سرزمین تبدیل میکند و اگر عنصری چنین نقشی ایفا نکند، اساساً نمیتوان از آن با نام پل یاد کرد. زمانی که این توصیف هایدگر را در کنار این تصاویر و آنچه در طول زمان با محوریت پل سفید در اهواز شکل گرفته میگذاریم، به خوبی میتوانیم دریابیم که پل سفید، در عمیقترین معنایی که هایدگر توصیف میکند، یک پل است. همانگونه که در عکسها هم میبینیم در زمان ساخت پل سفید در غرب کارون، جز چند کوشک حکومتی، هیچ بنای دیگری موجود نیست. درواقع ما با بیابانی برهوت در یک سو و بندری نیمهآباد در سوی دیگر مواجهایم. حتی حاشیهی رودخانه نیز در این تصاویر، و معدود تصاویر دیگرِ موجود از ناصری، جز لبهای جداکننده میان شهر و آب نیست. اما به محض آنکه پل قدم به عرصه میگذارد، همهچیز رو به تغییر مینهد. درواقع با ظهور پل ارضی پراکندهی حاشیه رودخانه بهانهای برای «به هم پیوستن» مییابد و از پیوند این زمینهاست که شهری جدید، یعنی اهواز نوین، متولد میشود. این کاری است که پلِ مقدم بر پل سفید، یعنی پل سیاه، به هر دلیل نتوانسته بود انجام دهد، اما به نظر میرسد پل سفید از همان بدو ساخت در برآوردن آن کامیاب بود و حتی نام ناصری نیز، در خلال ساخت پل، به اهواز تغییر یافت تا پیاپیش نشان دهد خبری در راه است.
همزمان با ساخت پل، در غرب رودخانه در اهواز -که از عصر ساسانی به بعد فاقد سکونتِ قابل ذکر بود- بنیاد محلهی شهری نوین و مدرنی پیریزی گشت که تا به امروز نیز، با نام امانیه، از شاخصترین محلات شهر اهواز است. پل در کرانههای رودخانه نیز موجب تحول گشت و تا سالها بعد تنها فضاهای شهری حاشیهی کارون در اهواز، یعنی ریورساید یا رودکنار، در دوسوی این پل قرار داشت. به این ترتیب پل جدید بسترساز تحولاتی گشت که میتوان آن را مصداق تامّ و تمام تبدیل «لبه به کرانه» و «زمین به سرزمین» دانست. در آغاز، براساس اسناد موجود، پل را با نامهایی چون «پل شوسه»، «پل کارون» و «پل معلق» مینامیدند که از میان آنها «پل معلق» -که اشارهای به ویژگی خاص سازهی پل بود- ماندگارتر شد و رواج بیشتری یافت، طوریکه تقریباً در تمام نقشههای عصر پهلوی دوم، پل به این نام ثبت شده؛ اما نامی که در طول زمان اقبال بیشتری یافت و امروز رایجترین نام پل است، هیچیک از نامهای پیشگفته نیست، بلکه «پل سفید» است و البته همه میدانیم که پل دقیقاً هم سفید نیست! پس چرا و چگونه این نام رواج یافت؟
در قدیمیترین نقشههای شهری اهواز، که مقارن با سالهای آغازین ساخت پل تهیه شده، این پل با نام «پل جدید سواره» یا «پل شوسه» نامیده شده است (تصویر 1 و 2). در نقشههای بعدتر نیز، همانگونه که اشاره شد، از نام «پل معلق» استفاده شده است (تصویر 3 و 4). پس نام «سفید» بر این پل از کجا آمده؟ اساساً از کی پل را به این نام نامیدهاند؟ برای این پرسش جواب سرراستی نداریم، اما در مجموعهای از مهمترین اسناد هویت اجتماعی اهواز معاصر، یعنی داستانهای احمد محمود و از جمله رمان مشهور او همسایهها، از این پل همواره با نام پل سفید یاد شده است. این مهم نشان میدهد در تمام سالهایی که اسناد رسمی و حکومتی در کار نامیدن پل با نامهایی چون «جدید» و «شوسه» و «معلق» بودهاند، اذهان شهروندان اهوازی دستاندرکار ساختن نامی دیگر برای این پل بوده که احتمالاً از تضاد میان این پل و نیای سیاه رنگ آن برآمده است. از این روست که این نام را میتوان سرنخ مهمی در تبدیل این پل از عنصری سازهای به عنصری هویتی در تاریخ شهر اهواز دانست.
در مباحث مربوط به هویت شهری، ما با دو مفهوم مواجهایم که درک آنها در فهم جایگاه هویتی پل سفید و سرنوشت امروز آن بسیار حائز اهمیت است. مفهوم اول که با بحث ما در رابطه با نام «پل سفید» در ارتباط است، مفهوم «شعور فضایی» یا «تخیل جغرافیایی» است. این مفهوم را میتوان معادل هویتی «موقعیت شهری» یا «مختصات جغرافیایی» در ادبیات برنامهریزی شهری دانست و به تعبیر فیالکوف تخیلی است که فرد را قادر میسازد تا نقش فضا و مکان را در زندگی خود دریابد و آدمی را از وجود رابطهای میان او با محله و سرزمینش مطلع میسازد [1]. تخیل جغرافیایی درواقع نوعی سازوکار دخل و تصرف ذهنی انسان در محیط جغرافیایی است تا بواسطهی آن راهی برای انس انسان و محیط فراهم آید. به نظر میرسد چنین سازوکاری است که از سازهی معلق آویخته برفراز کارون پلی سفیدرنگ ساخته و بهتدریج آن را به مکان گردآوری و فراخوانی خاطرات مردم شهر تبدیل کرده است. اما تخیل جغرافیایی تنها به دخل و تصرف ذهنی در محیط پیرامون اکتفا نمیکند، بلکه به تدریج در راستای اثرگذاری بر واقعیات فیزیکی محیط نیز گام برمیدارد و همین امر است که دومین مفهوم مهم مرتبط با هویت شهری، یعنی «فضای حیاتی»، را رقم میزند.
«فضای حیاتی» که میتوان آن را معادل هویتی «فضای کالبدی» دانست، «تاثیر آگاهانهی اشکال، شیوههای زندگی و روابط اجتماعی در ساخت یک مکان» را نمایندگی میکند [2]. به عبارت دیگر مردم پس از آنکه مکانی را از منظر ذهنی تصرف کردند شروع به مداخلهی فعال اجتماعی در آن مکان میکنند و البته این مداخلات شمشیری دو لبه است. اگر مداخلات با برنامهریزی، آگاهانه و در امتداد حیات تاریخی مکان صورت گیرد، میتواند به ارتقای حیات اجتماعی و تداوم «حس مکان» بینجامد، اما اگر مسیری خلاف آن پیموده شود، میتواند به آشفتگی و هرج و مرج منجر شود و متاسفانه این مسیری است که در سالهای اخیر برای پل سفید رقم خورده و حیات آن را به عنوان پارهای مهم از هویت شهری اهواز و یکی از آثار ثبت ملی تاریخ معماری و شهرسازی معاصر ایران تهدید میکند. پل سفید، علیرغم تمام تحولاتی که پشت سر نهاده و جایگاه منحصربه فردی که در سیمای ذهنی شهروندان اهوازی کسب کرده، از منظر مدیران شهری کماکان همان سازهی معلق آغازین است که مهمترین، و بلکه تنها نقش آن، انتقال ترافیک از سویی به سوی دیگر است. این امر که در تضاد کامل با ادراک و رفتار شهروندان در مواجهه با پل قرار دارد، به تعلیقی در «فضای حیاتی» پل انجامیده، تعلیقی که اگر تا یک دهه قبل قابل تحمل و چشمپوشی بود به تدریج غیر قابل تحمل میگردد.
موریس هولباخ، فیلسوف و جامعهشناس مشهور فرانسوی که عمده شهرت خود را مرهون تدوین مفهوم «حافظه جمعی» است، زمانی در کتابی با همین نام نوشت: «اگر سنگها را میتوان به جایی دیگر برد، به همان آسانی نمیتوان رابطهای را که میان انسانها و سنگها برقرار شده، تغییر داد ... شما این خانهها، کوچهها و معابر را تخریب کنید. جهتشان را، شکلشان را تغییر دهید، یا فقط جایی را که نسبت به یکدیگر اشغال کردهاند، عوض کنید. سنگها و مصالح در برابر شما مقاومت نخواهند کرد، اما گروههای انسانی مقاومت میکنند»؛ [3] به نظر میرسد مدیران شهری ما در اهواز نیاز به تأمل جدّی بر این گزاره دارند. ممکن است کماکان بتوان در طرحها و نقشهها و برنامهریزیهای شهری پل سفید را گذرگاهی سواره قلمداد کرد، احتمالاً سنگ و آهنِ پل مقاومتی در برابر این اراده به خرج نخواهند داد (البته فقط احتمالاً)، اما مردم با رفتار و انتخاب خود این اراده را به چالش خواهند کشید. در فصل حضور پرندگان از فراز پل برای مرغکان دریایی آذوقه خواهند ریخت و در صبحهای زمستان و شبهای تابستان عرشه پل را به مکانی برای پیادهروی و خاطرهسازی بدل خواهند کرد. البته اگر رفتارهای شهروندی در همین حدّ متوقف میماند، شاید صحبت از تعلیق بیهوده بود و میشد از نوعی تعامل در فضای حیاتی پل سخن گفت، اما متاسفانه در غیاب برنامهریزیهای مدیریتی صحیح شهروندان صرفاً به انتخابهای درست رو نمیآورند، در چنین شرایطی رفتارهای پرخطر، چون حرکت بر هلالهای پل (تصویر 5)، نمایشهای دون شأن، چون همبرگر پختن فعالان تبلیغاتی فضای مجازی بر جدار کوتاه میان نردههای پل (تصویر 6)، و کنشهای ناآگاهانه شهروندی، چون رنگآمیزی و نقاشی کودکانهی یک تشکل مردمنهاد بر بخشی از عرصهی پل (تصویر 7)، نمونههایی از تعاملات غلط میان شهروندان و پل است که هریک بحثهایی را نیز در فضاهای حقیقی و مجازی برانگیخته و پلی را که پارهی مهمی از هویت شهر و گردآورندهی خاطرات و تعلقات شهروندان آن بوده، به محلی برای نزاع و رودررویی شهروندان مبدل ساخته است. ریشهی چنین نزاعهایی معلق ماندن هویت پل میان «فضای حیاتی» شهری و «شریان ترافیکی» است و رفع این تعلیق جز با به رسمیت شناختن هویت جدید پل و کرانههای آن، به عنوان یک فضای فعال پیادهمحور شهری و برنامهریزی فعال و مشارکت آگاهانه مدیران شهری، متخصصان و شهروندان برای گذار به چنین فضایی ممکن نیست. امیداوارم که نمایشگاه «پل سفید؛ نقطه آغاز» آغازی باشد بر چنین روندی.
پینوشتها:
1- یانکل فیالکوف، 1383، جامعه شناسی شهر، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، تهران: آگه، ص 16.
2- محمدحسن ضیاتوانا، 1383، «جغرافیای اجتماعی؛ تجلیگاه تعامل میان دانشی»، فصلنامه پل فیروزه، شماره11، ص 127.
3- فیالکوف، ص 41.